دلایل عمومی بودن خداشناسی فطرت در تاریخ بشریت

دلایل عمومی بودن خداشناسی فطری در تاریخ بشریت

گذشت که بسیاری از مردم برای وجود خداوند متعال اقامه استدلال نمی‌کنند بلکه در طول تاریخ بشریت اکثریت انسان‌ها بدون استدلال عقلی خداباورند و به تعبیر رایج دارای «خداشناسی فطری» هستند. این ادعا ممکن است موردتردید یا انکار قرار گیرد و گفته شود «هیچ دلیلی بر رواج حداکثری اعتقاد به خدا در بین انسان‌ها در طول تاریخ وجود ندارد و این امر صرفاً یک ادعاست!» از همین روی در این مقاله می‌کوشیم با ارائه برخی از دلایل این ادعا را مقبول نماییم.

ب. خداباوری فرامرزی انسان

مرزهای تاریخی و جغرافیایی، ما را با انسان‌های تماماً بی‌اعتقاد به خدا و امر الوهی مواجه نمی‌کند؛ مقصود این است که بر هر نقطه‌ای از تاریخ (گذشته و حال) و مکان (شرق و غرب و ...) دست بگذاریم حس معنوی و خداباوری جریان غالب است و همواره انکار وجود خدا یک حرکت جنبی و حداقلی بوده است. دلیل این ادعا با توجه به نکات ذیل روشن می‌شود:

1) اعتراف تاریخ‌دانان: مورخین بر این باورند که بشر از زمانی که در این دنیا بوده است اعتقاد به امر الوهی داشته است. ويل دورانت مورخ معروف، پس از بیان برخی نمونه‌های بی‌دینی در تاریخ می‌نویسد: «نمونه‏هايى كه ذكر شد جزء «حالات نادر» است و اين اعتقاد كهن كه دين نمودى است كه عموم افراد بشر را شامل مى‏شود با حقيقت وفق مى‏دهد ...»[1] آثار حفاری که از گذشته دور بشر به‌دست‌آمده نیز این ادعا را تائید می‌کند.[2]

2) تحقیقات برخی روانشناسان: برخی روانشناسان معتقدند «حس مذهبی» یعنی ایمان به یک مبدأ قدسی فرا مادی در وجود همه انسان‌ها نهادینه‌شده است.[3] انسان‌ها در شرایط عادی تمایل بر کرنش و خضوع در قبال قدرت ماورائی دارند که پاسدار آن‌هاست و بر همه قدرت‌های مفروض فائق و پیروز است. این حس روانشناختانه عام، در خود ما نیز قابل‌پیگیری است؛ یعنی هر کس با رجوع به درون خودش می‌تواند به وجود این حس اعتراف کند.

3) پناه‌جوئی انسان در شداید: در سختی‌ها و مصیبت‌ها، انسان‌ها به منبع قدسی پناه می‌برند و بر این باور تکیه می‌کنند که هیچ مبدائی غیر از او نمی‌تواند آن‌ها را نجات بخشد. این مسئله صرف‌نظر از اینکه در برخی آیات قرآن[4] و روایات اسلامی[5] مورد تأکید قرارگرفته است درروش و سیره زندگانی افراد نیز قابل‌ملاحظه است همان‌طور که هر شخصی در زندگی فردی خود نیز تجاربی ازاین‌دست را کم‌وبیش داشته است.[6]

ج. نتیجه

مرزهای زمانی و مکانی موجب غلبه تفکر الحاد نمی‌شود بلکه در همه زمان‌ها و همه مکان‌ها خداباوری فطری در زندگانی انسان غلبه داشته است. این مسئله با اعتراف تاریخ‌دانان، تحقیقات برخی روانشناسان و نیز پناه‌جوئی انسان‌ها در شداید و سختی‌ها به قادر مطلق، قابل تائید است.

 



[1] تاريخ تمدن ج 1 ص 87 تا 89.

[2] همان، ص 156.

[3] تفسیر نمونه، ج 16، ص 426.

[4] عنکبوت: 65

[5] بحارالانوار، ج 3، ص 41

[6] ر.ک: بدایه المعارف الالهیه ص 8.

فطرت

فطرت

فطرت و انکار خدا

توی قرآن کریم آیه ای وجود داره که خداشناسی و یکتا پرستی رو جزء فطریات انسان می دونه.[1]

با این حال باز هم ما می بینیم که برخی ها وجود خدا و یا یگانگی خدا رو انکار می کنند. در حالی که اگر این امر فطری بود نباید کسی اون رو انکار کنه.

مساله اینجاست که خدا در زمان تولد هر شخصی این فطرت خداشناسی رو در جان اون شخص قرار می ده. اما عواملی که توی قبول یا رد خدا موثر هستند فقط همین فطرت نیست. آداب و رسوم خرافی که شخص سال های سال با اون بزرگ می شه، تربیت غلط، غفلت و غرور و ... مخصوصا زمان وفور نعمت باعث می شه لایه ای از گرد و خاک روی این فطرت خداشناس رو بگیره.

اما این فطرت زمانی خودش رو نشون می ده که اون انسان درگیر مشکلات سختی بشه و دستش از همه اسباب ظاهری و دنیایی کوتاه بشه. اونجاست که احساس می کنه هنوز یک راه نجات دیگه هست و اون چیزی نیست جز خدا.



[1] سوره مبارکه روم / آیه ۳۰

فطرت خدایی

فطرت خدایی

فطرت

فطرت

عهدی که با خدا بستیم

سقوط

اگه یه جایی گیر کنم که هیچ کاری از دستم بر نیاد، چه اتفاقی می افته؟

مثلا اگر هواپیمایی که توش نشستم، داره سقوط می کنه. اون لحظه به چی فکر می کنم؟ یا توی یه مرداب گیر افتادم و کسی نیست که دستم رو بگیره و هر چی دست و پا می زنم پایین تر می رم! یا اینکه توی یک غار، معدن و یا زیر آوار یا هر محیط دیگه ای گیر کردم و هیچکس صدام رو نمی شنوه.

فرق نمی کنه چه دینی داشته باشم. یا اصلا دین داشته باشم یا نه.

یه لحظه سکوت. هیچ صدایی نیست. احساس عجیبی دارم. یه چیزی داره بهم امید می ده که ممکنه زنده بمونم. یه قدرتی هست که می تونه کمکم کنه.

این همون اعتقاد به خدایی هست که توی فطرت همه ما گذاشته شده.[1] و دلیلش هم همون عهدی هست که ما توی عالم ذر به خدا دادیم و خدا بودنش رو قبول کردیم.[2]



[1] سوره مبارکه روم / آیه 30

[2] سوره مبارکه اعراف / آیه 172