عوامل تقویت شناخت فطری

عوامل تقویت شناخت فطری

الف. مقدمه

از مقالات قبل می‌توان نتیجه گرفت که هرچند شناخت فطری عمومی است و در تمام مرزهای زمانی و مکانی همراه با انسان است اما انسان‌ها در درجه بهره‌مندی از این شناخت به‌صورت مساوی نیستند بلکه طیف متفاوتی را تشکیل می‌دهند. برخی آن‌قدر در شناخت فطری خدا پیشتازند که زندگی خود را سرشار از اصول معنوی و اخلاق می‌کنند به‌گونه‌ای که می‌توان خداباوری را در تمام ساحت‌های زندگی آن‌ها مشاهده کرد و البته برخی دیگر در این شناخت ضعیف‌تر هستند و ای‌بسا در برخی شرایط به دلیل گرفتار شدن در عواملِ پنهان شدنِ شناخت فطری، به‌کلی از این شناخت غفلت نمایند. به‌هرروی در این مقاله به دنبال پاسخ به این سؤال مهم هستیم که چه عواملی بر تقویت و تشدید شناخت فطری وجود دارد.

ب. مهم‌ترین عوامل تقویت شناخت فطری

برای تقویت شناخت فطری عوامل متعددی را می‌توان برشمرد که مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از:

1) حضور انبیاء در جوامع انسانی: بدون شک وجود انبیا از مهم‌ترین عوامل شکوفای خداشناسی فطری است. پیامبران با ترویج اصول اخلاقی و انسانی و تعلیم تزکیه مردم بیش از هر عامل دیگری فطرت خفته انسان‌ها را بیدار می‌کنند. قرآن کریم بعثت پیامبر گرامی اسلام (ص) را منت الهی بر مردم می‌داند و حضور ایشان را مایه خروج مردم از گمراهی آشکار می‌شمارد.[1] آری اگر تعالیم انبیا نباشد به‌راستی مظاهر دنیای مادی انسان را در خود غرق می‌کند و شناخت فطری انسان رو به افول می‌رود.

ازآنچه بیان شد مشخص می‌شود که فایده انبیاء اختصاصی به مردم زمان ایشان ندارد بلکه آنچه نقش اصلی را ایفا می‌کند آموزه‌ها و تعالیم پیامبران الهی است که در هرزمانی موجبات شکوفای شناخت فطری انسان را فراهم می‌آورد.

2) عبادات شرعی و تزکیه‌ی نفس: گام بعدی پس از مواجهه با تعالیم انبیا عمل به این تعالیم است و الا صرف دانستن آن‌ها ای‌بسا موجب شکوفای خداشناسی فطری نگردد بلکه به جهت همراهی با برخی رذایل اخلاقی همچنان خداشناسی فطری در محاق باقی بماند. قرآن کریم می‌فرماید: «مانند آن‌هایی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز چنان کرد تا خود را فراموش کنند.»[2] آری اعراض از عبادت و فراموشی خدا تنها انسان را از خدا غافل نمی‌کند بلکه موجب فراموش‌شدن «من حقیقی» انسان که همان «عبد و بنده خدا» است نیز می‌شود.[3]

3) بررسی ادله اثبات خدا: چنانچه در مقالات پیشین نیز اشاره شد ادله اثبات خدا نقش بسیار مؤثری در آگاهانه شدن شناخت فطری و به فعلیت رسیدن آن دارند.[4] این ادله هم برای منکران وجود خدا سودمند هستند و هم برای کسانی که ایمانی ضعیف دارند و اعتقاد آنان آمیخته با درجه‌ای از شک و تردید و ابهام است. در ادامه این سلسله مقالات به بیان برخی از این براهین خواهیم پرداخت.

ج. نتیجه

عوامل متعددی می‌توانند شناخت فطری را در وجود انسان تقویت نمایند؛ «حضور انبیاء در جوامع انسانی» و درنتیجه نشر تعالیم ایشان، «عبادت شرعی و تزکیه نفس» و در حقیقت عمل به‌نظام ایدئولوژیک انبیاء و «بررسی ادله اثبات خدا» از مهم‌ترین این عوالم هستند.

 



[1] آل‌عمران: 164

[2] حشر: 19

[3] ر.ک: المیزان، ج 19، ص 219.

[4] جهت مطالعه در این خصوص ر.ک: تبیین ادله اثبات خدا، آیت الله جوادی آملی.

رابطه خداشناسی فطری و اقامه استدلال بر خدا

رابطه خداشناسی فطری و اقامه استدلال بر خدا

الف. مقدمه

در مقالات پیشین بیان شد که شناخت فطری بی‌نیاز از اقامه استدلال است و ازاین‌جهت شبیه شناخت‌های حسی ماست که در آن‌ها صرف مواجهه با شیء محسوس و به‌کارگیری حس کفایت می‌کند و نیازی به استدلال نیست. اینک سؤال این است: «حال که شناخت فطری، عمومی و همگانی و درعین‌حال بی‌نیاز از اقامه استدلال است اساساً چه دلیل بر اقامه استدلال بر وجود خدا وجود دارد؟» به چه دلیل متکلمین و فلاسفه، بخش قابل‌توجهی از تلاش علمی خود را معطوف به «اثبات وجود خدا» از طریق استدلال می‌کنند؟ چرا به‌جای اقامه این دلیل‌های خشک و ثقیل به شکوفای بیشتر خداشناسی فطری همت نمی‌گمارند؟ اساساً باوجود خداشناسی فطری چه نیازی به بحث‌های استدلالی در باب «اثبات وجود خدا» وجود دارد؟

ب. استدلال در خدمت شناخت فطری

برخی از افراد بوی مطبوع یا نامطبوع اطراف خود را انکار می‌کنند زیرا حس بویائی آن‌ها دچار مشکل است. برخی دیگر ممکن است اشیائی که در چندمتری آن‌ها قرارگرفته است را انکار کنند زیرا حس بینائی آنان ضعیف شده است به همین شکل عده‌ای دیگر وجود دارند که نرمی یا زبری شیء خاصی را انکار می‌کنند زیرا حس لامسه آنان تشخیص دقیقی ندارد و ... هر یک از من و شما با چنین افرادی مواجه شده‌ایم اما هرگز برای اینکه قضاوت آن‌ها را تصحیح کنیم نمی‌گوییم: «بو کن! ببین! لمس کن و ...» زیرا طبق فرض این جماعت در حواس خود دچار مشکل شده‌اند. در اینجا باید به‌جای بهره‌مندی از حس، پیشنهاد دیگری به آن‌ها داد و ایشان را از طریق دیگری به قضاوت صحیح رساند؛ مثلاً به شخصی که به جهت بینائی ضعیف رنگ خاصی را انکار می‌کند عینکی طبی می‌دهیم تا بتواند مانند انسان‌های دیگر آن رنگ را به‌وضوح مشاهده نماید. آری چاره کاره او صرف دیدن نیست بلکه «با عینک دیدن» است.[1]

در شناخت فطری نیز برخی عوامل باعث کم‌فروغی این شناخت می‌شوند. دقیقاً در اینجاست که باید با اقامه استدلال بر وجود خدا بر فروغ این شناخت افزود و آن را شکوفا نمود. آری کسی که با دقت‌های فلسفی پیچیده مثلاً توسط برهان صدیقین به اثبات خدا می‌پردازد درنهایت شناخت فطری خود را پرفروغ‌تر نموده است. کارکرد استدلال برای انسانی که خداشناسی فطری دارد شبیه کارکرد عینک است برای انسانی که بینائی فطری دارد. عینک ضعف بینائی را از بین می‌برد و آن را به دیدن واضح اشیاء نائل می‌کند در اینجا استدلال نیز ضعف شناخت فطری را از بین می‌برد و آن را به شکوفای تمام می‌رساند.[2]

ج. نتیجه

استدلال بر اثبات وجود خدا منافاتی با فطری بودن شناخت خدا ندارد زیرا این استدلال در خدمت همان شناخت فطری است و به‌واسطه آن شناخت فطری کامل‌تر و مستحکم‌تر می‌گردد و شناخت فطری به‌واسطه آن‌ها آگاهانه می‌گردد.

 



[1] ر.ک: آموزش عقاید، ص 45.

[2] ر.ک: بدایه المعارف الالهیه، ص 10.

عوامل پنهان شدن خداشناسی فطری

عوامل پنهان شدن خداشناسی فطری

الف. مقدمه

در مقاله قبل گذشت که برخی عوامل موجب می‌شوند تا فطرت خداشناسی انسان افول کند و انسانی که اعتقاد به خدا در خلقت او نهادینه‌شده است عملاً به انکار خدا بپردازد. شناخت این عوامل کمک شایانی در توجیه انکار خدا توسط ملحدین می‌نماید و درعین‌حال هشداری برای خداباوران است تا بافاصله از آن‌ها از شکوفای خداشناسی فطری بی‌بهره نشوند. در این مقاله مهم‌ترین علل از عوامل مذکور را بیان می‌نماییم.

ب. مهم‌ترین عوامل انکار خدا

1) محیط تربیت

انسانی که در جمعی موحد زندگی می‌کند با انسانی که در جمعی ملحد است تفاوت بسیار دارد؛ اولی در معرض شکوفای خداشناسی فطری و درنتیجه اعتراف به وجود خدا و دومی در معرض افول خداشناسی فطری و درنتیجه انکار خدا قرار دارد. تأکید بسیار زیاد آموزه‌های دینی بر مسئله محیط زندگی انسان و نیز لزوم هجرت از محیط‌های آلوده[1] و ... به همین دلیل است زیرا همراهی و همگامی با تفکرات مسموم، رفته‌رفته به مسمومیت فکری شخص می‌انجامد و درنهایت او را تبدیل به ملحدی تمام‌عیار می‌کند.

2) وجود شبهات

شک و شبهه هرچند عامل خوبی برای ارتقای سطح فکر و پیشرفت در حوزه باورهاست اما اگر به حال خود رها شود و شک روی شک انباشته شود، موجب پنهان شدن خداشناسی فطری می‌گردد. توجه فراوان آموزه‌های دینی[2] بر تفکر و تدبر و آزاداندیشی به همین دلیل است تا انسان در دام متعفن شبهات از حقیقت معطر خداشناسی و خداباوری فطری محروم نگردد.

3) غرق شدن در مادیات

غفلت از معنویات و غرقه شدن در بهره‌مندی‌های مادی از زندگی دنیا به‌تدریج انسان را نسبت به باورهای پایه و در رأس آن‌ها خداباوری غافل می‌کند. کسانی که در مسابقه ثروت‌اندوزی دنیا شرکت کرده‌اند و سرمست از تلاش برای پیروزی در این مسابقه هستند نه‌تنها ضرورتی برای اعتقاد به خدا نمی ببیند بلکه ای‌بسا این اعتقاد را مانع از اهداف خود می‌یابند و درنتیجه به مقابله با آن اقدام می‌کنند.

عوامل دیگری مثل وراثت، نسیان، دوستی با شیطان و ... نیز قابل‌ذکر هستند که به جهت اختصار از بیان آن‌ها صرف‌نظر می‌شود.[3]

ج. نتیجه

عوامل متعددی خداشناسی فطری انسان را در محاق می‌برد. بر انسان موحد لازم است برای شکوفای دائمی فطرت خداشناسی از این عوامل پرهیز کند. مهم‌ترین این عوامل عبارت‌اند از: محیط تربیت، وجود شبهات و غرق شدن در مادیات.

 



[1] نساء: 97.

[2] برای مطالعه در این خصوص ر.ک: تعلیم و تربیت در اسلام، استاد شهید مطهری.

[3] برای مطالعه بیشتر ر.ک: فطرت در قرآن، آیت الله جوادی آملی.

 

انکار خداشناسی فطری

انکار خداشناسی فطری

الف. مقدمه

در مقالات قبل گذشت که شناخت فطری اولا «بی‌نیاز از اقامه استدلال» و ثانیاً «شناختی همگانی» است. طبیعتاً این ادعا با سؤال مهمی مواجه می‌شود: اگر این‌گونه است پس به چه دلیل بسیاری از افراد، خداوند متعال را انکار می‌کنند و برای وجود او «طلب دلیل» می‌نمایند؟ آیا ایشان انسان نیستند؟! اگر انسان هستند و در خلقت انسان خداشناسی نهادینه‌شده است پس چگونه است که این جماعت به انکار خدا اقدام می‌کنند؟

این سؤال با نظر به ادامه آیه‌ای که در مقاله قبل بیان‌شده جدی‌تری می‌شود. در ادامه آیه آمده است: «لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّه؛ در خلقت خدا تبدیلی نیست.»[1] یعنی شناخت خدا در سرشت و خلقت انسان‌ها نهادینه‌شده است و این خلقت تغییرناپذیر است و همواره با انسان عجین است؛ بااین‌وجود چرا برخی انسان‌ها ـ و لو بسیار اندک ـ از این شناخت فطری بی‌بهره‌اند و عملاً به انکار خداوند متعال دست می‌زنند؟

ب. پوشش خداشناسی فطری

خداشناسی فطری مسئله‌ای همگانی و عام است و تغییر و تبدیلی در آن راه ندارد. هر جا «انسانی» باشد «خداشناسی فطری» نیز هست و این مسئله در آیه شریفه و روایات متعددی[2] مورد تأکید قرارگرفته است. آنچه در خصوص انکار خدا از برخی انسان‌ها دیده می‌شود به معنای «نبودن خداشناسی فطری» نیست بلکه به معنای «پوشش خداشناسی فطری» است. این مسئله فطری در انسان نابود و محو نمی‌شود بلکه به دلیل برخی از علت‌ها مخفی و پنهان می‌گردد.

به این مثال توجه کنید؛ قبلاً گذشت که انسان‌ها فطرتاً عاقل هستند و این فطرت عمومی است و کسی در آن تردید ندارد. اساس قوه تعقل امری است که انسان را از سایر حیوانات جدا می‌کند و منطق دانان به‌واسطه همین قوه، بین انسان و سایر موجودات زنده مرزبندی می‌کنند. بااین‌حال همه ما میدانیم انسانی که نعوذ بالله شراب می‌خورد و مست می‌شود دیگر عقل ندارد و احتمال انجام هر جنایتی توسط او وجود دارد! حال آیا خلقت «انسان مست» دستخوش تحریف گردیده و عقلی از اساس در سرشت او قرار داده نشده است؟ قطعاً پاسخ منفی است زیرا عقل انسان مست براثر شرابی که مصرف نموده است مخفی و پوشیده شده است نه اینکه از اساس محو و نابود گردیده باشد. به همین دلیل است که پس از اتمام مستی عقل نهان او آشکار می‌گردد و خلقت پنهان او نمایان شده و ای‌بسا از عملی که انجام داده است پشیمان می‌شود. برای اینکه عقل انسان مست به کار آید لازم نیست خلقت دوباره‌ای به او بخشید بلکه کافی است مانع از عقل او را برطرف کرد تا قوه عقل فطری او شکوفا گردد.

در خصوص «منکرین خدا» نیز همین روال جاری است؛ خداشناسی فطری ایشان محو و نابود نگردیده و نیاز به خلقتی جدید ندارند بلکه عواملی ـ مثل محیط و وراثت و شبهات و ... ـ باعث پنهان شدن این حقیقت فطری گردیده است. اگر این عوامل از بین بروند خداشناسی فطری همین انسان‌ها نیز شکوفا می‌شود و در مسئله باور به وجود خدا به سایر انسان‌ها ملحق خواهند شد.[3]

ج. نتیجه

همگانی بودن شناخت فطری خدا به معنای «اعتراف همگان به وجود خدا» نیست زیرا ممکن است برخی عواملی در زندگی انسان موجب پنهان شدن خداشناسی فطری و درنتیجه انکار وجود خدا گردند. زوال این عوامل موجب بازگشت انسان‌ها به جمع خداباوران و شکوفایی خداشناسی فطری می‌گردد.

 

 



[1] روم: 30

[2] ر.ک: تفسیر نمونه، ج 16، ص 428.

[3] برای مطالعه بیشتر ر.ک: فطرت در قرآن، آیت الله جوادی آملی.

خداشناسی فطری

خداشناسی فطری

الف. مقدمه

در مقالات قبل مختصری در خصوص این نکته که «هر مسئله‌ای نیازمند به اقامه دلیل نیست» سخن گفته و نکاتی را در باب غلبه اعتقاد به خدا در مرزهای زمانی و مکانی بیان کردیم. در این مقاله درصدد تبیین بیشتر «خداشناسی فطری» هستیم.

ب. شناخت فطری، شناخت همگانی

خداوند متعال می‌فرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها؛ پس روى خود را متوجّه دین خالص پروردگار كن! اين دین فطرتى است كه خداوند، انسان‌ها را بر آن آفريده است.»[1] در این آیه شریفه، به‌صراحت، دین ـ که محوری‌ترین مسئله آن اعتقاد به خدا است ـ امری فطری دانسته شده است. در اینجا توجه به چند نکته لازم است:

اولا فطرت به معنای «نوع خلقت» و «سرشت» است.[2] امر فطری امری است که در خلقت یک شیء نهادینه‌شده باشد برای مثال «تعقل و خردورزی» نیز امری فطری در انسان‌ها است یعنی انسان‌ها به‌گونه‌ای آفریده‌شده‌اند که توانائی «اندیشیدن» دارند و می‌توانند با به‌کارگیری قوه عقل در مسیر تفکر گام بردارند.

ثانیاً واژه «الناس» در آیه شریفه به معنای جمع است یعنی «تمامی مردمان» بنابراین مدعای آیه، ‌این است که همه انسان‌ها با سرشت دین‌داری خلق‌شده‌اند و این مسئله ـ نظیر برخی از استعدادها و ویژگی‌های فردی ـ اختصاص به صنفی از انسان‌ها ندارد بلکه در همه آن‌ها یافت می‌شود.[3]

ثالثاً تصدیق این مدعا در آیه شریفه با رجوع به تاریخ انسان‌ها آسان می‌شود. همان‌طور که در مقاله قبل بیان شد انسان‌ها از گذشته‌های دور همواره معتقد به وجود خدا بوده‌اند و باور به وجود خالق در سرشت آن‌ها نهادینه بود است. بسیاری برای این اعتقاد از جان شیرین خود گذشته‌اند و تلخی‌های فراوانی را به جان خریده و ضررهای دنیوی زیادی را چشیده‌اند. امروزه نیز باوجود تمام تلاش‌های گسترده برای رواج بی‌دینی و الحاد، همچنان اکثریت انسان‌ها به وجود خدا معترف‌اند و به‌راحتی به انکار حقیقت وجود خدا نمی‌پردازند.

ج. نتیجه

شناخت فطری خداوند متعال ـ به این معنا که انسان همان‌طور که عاقل خلق‌شده است خداشناس و خداباور نیز خلق‌شده است ـ شناختی عمومی و همگانی است که هم درآیات قرآن به آن اشاره‌شده است و هم به شهادت تاریخ در نوع انسان‌ها وجود داشته است.

 



[1] روم: 30

[2] المیزان، ج 16، ص 178.

[3] تفسیر نمونه، ج 16، ص 418.