انکار خداشناسی فطری
انکار خداشناسی فطری
الف. مقدمه
در مقالات قبل گذشت که شناخت فطری اولا «بینیاز از اقامه استدلال» و ثانیاً «شناختی همگانی» است. طبیعتاً این ادعا با سؤال مهمی مواجه میشود: اگر اینگونه است پس به چه دلیل بسیاری از افراد، خداوند متعال را انکار میکنند و برای وجود او «طلب دلیل» مینمایند؟ آیا ایشان انسان نیستند؟! اگر انسان هستند و در خلقت انسان خداشناسی نهادینهشده است پس چگونه است که این جماعت به انکار خدا اقدام میکنند؟
این سؤال با نظر به ادامه آیهای که در مقاله قبل بیانشده جدیتری میشود. در ادامه آیه آمده است: «لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّه؛ در خلقت خدا تبدیلی نیست.»[1] یعنی شناخت خدا در سرشت و خلقت انسانها نهادینهشده است و این خلقت تغییرناپذیر است و همواره با انسان عجین است؛ بااینوجود چرا برخی انسانها ـ و لو بسیار اندک ـ از این شناخت فطری بیبهرهاند و عملاً به انکار خداوند متعال دست میزنند؟
ب. پوشش خداشناسی فطری
خداشناسی فطری مسئلهای همگانی و عام است و تغییر و تبدیلی در آن راه ندارد. هر جا «انسانی» باشد «خداشناسی فطری» نیز هست و این مسئله در آیه شریفه و روایات متعددی[2] مورد تأکید قرارگرفته است. آنچه در خصوص انکار خدا از برخی انسانها دیده میشود به معنای «نبودن خداشناسی فطری» نیست بلکه به معنای «پوشش خداشناسی فطری» است. این مسئله فطری در انسان نابود و محو نمیشود بلکه به دلیل برخی از علتها مخفی و پنهان میگردد.
به این مثال توجه کنید؛ قبلاً گذشت که انسانها فطرتاً عاقل هستند و این فطرت عمومی است و کسی در آن تردید ندارد. اساس قوه تعقل امری است که انسان را از سایر حیوانات جدا میکند و منطق دانان بهواسطه همین قوه، بین انسان و سایر موجودات زنده مرزبندی میکنند. بااینحال همه ما میدانیم انسانی که نعوذ بالله شراب میخورد و مست میشود دیگر عقل ندارد و احتمال انجام هر جنایتی توسط او وجود دارد! حال آیا خلقت «انسان مست» دستخوش تحریف گردیده و عقلی از اساس در سرشت او قرار داده نشده است؟ قطعاً پاسخ منفی است زیرا عقل انسان مست براثر شرابی که مصرف نموده است مخفی و پوشیده شده است نه اینکه از اساس محو و نابود گردیده باشد. به همین دلیل است که پس از اتمام مستی عقل نهان او آشکار میگردد و خلقت پنهان او نمایان شده و ایبسا از عملی که انجام داده است پشیمان میشود. برای اینکه عقل انسان مست به کار آید لازم نیست خلقت دوبارهای به او بخشید بلکه کافی است مانع از عقل او را برطرف کرد تا قوه عقل فطری او شکوفا گردد.
در خصوص «منکرین خدا» نیز همین روال جاری است؛ خداشناسی فطری ایشان محو و نابود نگردیده و نیاز به خلقتی جدید ندارند بلکه عواملی ـ مثل محیط و وراثت و شبهات و ... ـ باعث پنهان شدن این حقیقت فطری گردیده است. اگر این عوامل از بین بروند خداشناسی فطری همین انسانها نیز شکوفا میشود و در مسئله باور به وجود خدا به سایر انسانها ملحق خواهند شد.[3]
ج. نتیجه
همگانی بودن شناخت فطری خدا به معنای «اعتراف همگان به وجود خدا» نیست زیرا ممکن است برخی عواملی در زندگی انسان موجب پنهان شدن خداشناسی فطری و درنتیجه انکار وجود خدا گردند. زوال این عوامل موجب بازگشت انسانها به جمع خداباوران و شکوفایی خداشناسی فطری میگردد.