تصور کردن خدا

یکی از کنجکاوی ها و یا شاید آرزوی کسانی که به خدا ایمان دارند دیدن خداست. مثلا در روز قیامت.

اما با وجود احترام به این احساسات پاک حقیقت اینه که دیدن (حداقل به این معنایی که ما الان اشیاء رو می بینیم) در مورد خدا منتفی هست.

چون اولا این دیدن شرایط فیزیکی لازم داره مثلا جسم داشتن که در مورد خدا اتفاق نمی افته.

ثانیا ما قراره دقیقا کجای خدا رو ببینیم؟ اگر قرار باشه همه خدا رو ببینیم خدا محدود می شه که چنین چیزی از ساحت خدا دوره و اگر قرار باشه جزیی از خدا رو ببینیم که خدا مرکب می شه و این هم در مورد خدا صادق نیست.

نکته مهم تر اینکه حتی تصوراتی که ما در مورد ظاهر وشکل خدا داریم هم صحیح نیست. امام صادق علیه السلام می فرمایند:« هر چه را که در مورد خدا با دقیقترین معانی تصور می کنید ساخته ذهن شماست و خدا نیست»[1]



[1] الوافی جلد۱ صفحه ۴۰۸

علم خدا و اراده انسان

اینکه خدا می دونه ما توی چه موقعیتی چه تصمیمی می گیریم و چه کاری انجام می دیم و آیا موفق می شیم اون کار رو به پایان برسونیم یا نه از اساس با اینکه خدا ما رو مجبور آفریده باشه فرق می کنه.

اینکه ما اختیار داریم که چه کاری رو انتخاب بکنیم و انجام بدیم رو وجدانا درک می کنیم. اگر کسی فکر می کنه که مردم مجبور هستند حق نداره به چیزی اعتراض کنه. حق نداره اگر کتک خورد ناراحت بشه و حق نداره اگر کسی اختلاص کرد و دولت هم کاری بهش نداشت چیزی رو زیر سوال ببره. چون به نظر اون همه مجبورند.

اما اینکه خدا قبل از اینکه ما کاری رو انجام بدیم اون رو می دونه و حتی سرنوشت ما رو هم می دونه دلیل دیگه ای داره. دلیلش اینه که خدا هم خالق ماست و هم خالق اراده ما و هم خالق اون چیزهایی که بر ما و اراده مون تاثیر می ذارندو مثل پدر و مادر و شرایط و تربیت و ...

طبیعیه که وقتی خدا همه اینها رو خلق کرده بدونه که اینها چه اثری روی هم می ذارند و نتیجه این تاثیر و تاثرات چی می شه.

در قرآن هم آیاتی هست که به این موضوع اشاره دارند.[1]



[1] سوره مبارکه جاثیه آیه 29 / سوره مبارکه انعام آیه 28

توحید و تاثیر غیر خدا

اگر کسی فکر می کنه توحید به این معنی هست که هیچ چیز غیر از خدا هیچ تاثیری نداره و مثلا وقتی مریض شد نیازی نیست دکتر بره و یا وقتی تشنه و گرسنه شد اگر خدا بخواد بدون خوردن آب و غذا تشنگی و گرسنگی اون رو برطرف می کنه باید این را بدونه که در بسیاری از آیات قرآن، خداوند مخلوقات رو تاثیرگذار دونسته.[1]

گذشته از اون اگر خدا این همه مخلوقات رو بدون تاثیر و عبث آفریده باشه با حکمت خدا سازگاری نداره.

معنای حقیقی توحید اینه که ما ضمن اینکه تاثیر همه مخلوقات رو قبول داریم به هیچکدوم دلبسته نباشیم و چشم امیدمون فقط به خدا باشه. نه اینکه تاثیر اونها رو انکار کنیم.



[1] سوره مبارکه بقره آیه 22 / سوره مبارکه سجده آیه 27 / سوره مبارکه روم آیه 48

قدرت خدا و محال

وقتی که ما می گیم خدا قدرت مطلق داره، به این معنی هست که به همه امور ممکن قدرت داره.

اما بعضی امور هستند که قابلیت موجود شدن ندارند. نه اینکه خدا نتونه اونها رو موجود کنه. خدا به همه امور قدرت داره ولی اون امور نمی تونند به حد وجود برسن.

از قدیم هم سوال هایی در این زمینه مطرح بوده.

از جمله «شخصی از امیر المومنین سوال می پرسه که آیا خدای تو قدرت این رو داره که دنیا رو داخل یک تخم مرغ جا بده به شکلی که نه دنیا کوچک بشه و نه تخم مرغ بزرگ بشه؟

حضرت فرمودند: نتونستن برای خدا معنی نداره، ولی این چیزی که تو می گی نمی شه.»[1]

در جای دیگه شبیه[2] همین سوال از محضر امام صادق علیه السلام پرسیده شد و ایشون جواب دادند که خدا دنیا رو در کوچک تر از تخم مرغ (چشم تو) جا داده است.[3]

البته در همون سوال اول هم اگر قید کوچک نشدن دنیا یا بزرگ نشدن تخم مرغ آورده نمی شد جواب قطعا مثبت بود.

سوالاتی نظیر این ها اعم از اینکه آیا خدا می تونه شیء خلق کنه که خودش نتونه اون رو حرکت بده و ... هم جزء همین دسته هستند و پاسخ های مشابهی دارند.



[1] توحید صدوق / صفحه 130

[2] با رجوع به متن عربی دو حدیث ذکر شده متوجه می شوید سوال اول نوعی بی ادبی و انکار بود که سوال کننده پرسیده بود «خدای تو می تونه ...» اما سوال دوم در کمال ادب و از روی شبهه بود

[3] کافی جلد۱ صفحه ۷۹

معنای توحید

یکی از مواردی که خیلی اوقات توش اشتباه صورت می گیره درک توحید خداست.

خیلی از ما فکر می کنیم که خدا «یکی» هست. اما درستش اینه که با توجه به آیات قرآن خدا «یکتا»ست.[1]

اما تفاوت «یکی» و «یکتا» چیه؟

ما هر چیزی که دور و برمون می بینیم رو می تونیم بهش خطاب «یکی» بکنیم. برای مثال یک کوه، یک ماشین، یک خرما و ... چون برای همه اینها دومی قابل تصور هست.

در واقع «یکی» به اون چیزی گفته می شه که دومیش هم قابل تصوره.

اما خدا اینطور نیست. برای خدا دومی قابل تصور نیست. خدا «یکی» هست که دومی نداره. به همین دلیل می گیم خدا «یکتا»ست.



[1] سوره اخلاص / آیه1

اگر بیش از یک خدا وجود داشت3

عده ای اعتقاد دارند که بیش از یک خدا خالق و مدبر جهانه. اما یک نکته این جا هست که گفتنش خالی از لطف نیست.

اگر دو تا خدا داشته باشیم و یکی از این دو تا ضعیف باشند که همون خدای واحد ثابت می شه. چون کسی که ضعیف باشه نمی تونه خدا باشه. ولی اگر هر دو قوی هستند چرا یکی شون دیگری رو کنار نمی زنه تا خودش به تنهایی خدای جهان باشه؟[1]

این سوال برای کسانی که معتقد به دو خدا (یا بیشتر) هستند، بی جوابه.

ضمن اینکه ما هیچ دلیلی نداریم که وجود بیش از یک خدا رو ثابت کنه



[1] کافی / جلد1 / صفحه 80

اگر بیش از یک خدا وجود داشت2

گاهی این مساله که ممکنه تعداد خدا بیش از یکی باشه ذهن برخی ها رو مشغول می کنه.

امیر المومنین به پسرشون فرمودند: «اگر خدای یکتا شریکی داشت، حتما او هم باید افرادی رو از طرف خودش می فرستاد تا آثار فرمانروایی و سلطنت خودش رو به همگان نشون بده و خودش رو به مردم معرفی کنه»[1]

اما در طول تاریخ هر پیامبری که برای هدایت مردم از طرف خدا اومده، خدای یکتا رو تبلیغ کرده و انبیاء دیگر رو هم تائید کرده.

اینها نشون دهنده اینه که یا خدای دیگه ای وجود نداره و یا اگر (بر فرض محال) وجود داره کسی رو نفرستاده تا اون رو به مردم معرفی کنه. پس دلیلی هم نداره که ما بهش اعتقاد داشته باشیم.



[1] نهج البلاغه/ نامه 31

اگر بیش از یک خدا وجود داشت1

شاید یکی از جذاب ترین تصورات این باشه که بیش از یک خدا داشته باشیم. خدای خیر و شر، خدای پدیده های مختلف مثل باد و باران و ... خلاصه اینکه چه اشکالی داره اگر بیش از یه خدا داشته باشیم که این چند تا خدا یا دشمن هم هستند یا با هم دوست باشند و همکاری کنند.

قرآن در این مورد آیه ای داره که اگر به جز «الله» خدا دیگه ای وجود داشت، آسمان و زمین به فساد کشیده می شد.[1]

در حال حاضر ما توی جهان هماهنگی و نظام واحدی رو می بینیم که نشون دهنده اینه که همه اینها از یک مبداء سرچشمه گرفته و چون با همدیگه هماهنگ هستند به بقای همدیگه کمک می کنند.

اما اگر دو یا چند اراده وجود داشت و هر کدام طبق نظر خاصی بود این هماهنگی هرگز به وجود نمی اومد و در نتیجه جهان هستی کم کم دچار فساد و نابودی می شد.

برای مثال فرض کنید جاذبه زمین رو ی خدا خلق می کرد و کره ماه و مریخ رو خدای دیگه ای. در این حال معلوم نبود جاذبه این دو با هم هماهنگ باشه و کره ماه در مدار خودش قرار بگیره.

وقتی چنین نظمی رو در بینهایت مورد کوچک و بزرگ مشاهده می کنیم به یگانگی خدا پی می بریم.[2]

 



[1] سوره مبارکه انبیاء / آیه 22

[2] برای توضیحات بیشتر به تفسیر نمونه ذیل آیه ای که بیان شد رجوع بفرمایید.

اعتقاد به موجود نامحسوس

اینکه ما دور و بر خودمون خیلی چیزها رو می بینیم ولی خدا رو با هیچکدوم از حواس 5گانه مون حس نمی کنیم برای عده ای قابل درک نیست.

جالبه بدونیم که همین افراد یقین به وجود مسائلی دارند که با حواس 5گانه حس نمی شه. مثلا ترس و یا محبت رو انکار نمی کنند، در حالی که اینها رو با هیچکدوم از حواس 5گانه هم حس نمی کنند. یا حتی امواج رادیویی همچنین. پس باید این رو قبول کنیم که اگر چیزی حس نشد، نمی تونیم بگیم که وجود نداره.

اما نکته جالبتر اینه که ما فقط اون چیزهایی رو حس می کنیم که محدودیت داشته باشند. مثلا اشیائی که دیده میشن، محدود به یک جسم معین و مکان خاص هستند وگرنه هرگز دیده نمی شدن. شاید این عده انتظار دارند که خدا هم محدود باشه تا بتونند حسش کنند.

غافل از اینکه نه تنها خدا مثل اجسام و بقیه مخلوقات محدود نیست، بلکه شبیه هیچ چیز دیگه ای هم نیست.[1]



[1] سوره مبارکه شوری / آیه 11

فطرت و انکار خدا

توی قرآن کریم آیه ای وجود داره که خداشناسی و یکتا پرستی رو جزء فطریات انسان می دونه.[1]

با این حال باز هم ما می بینیم که برخی ها وجود خدا و یا یگانگی خدا رو انکار می کنند. در حالی که اگر این امر فطری بود نباید کسی اون رو انکار کنه.

مساله اینجاست که خدا در زمان تولد هر شخصی این فطرت خداشناسی رو در جان اون شخص قرار می ده. اما عواملی که توی قبول یا رد خدا موثر هستند فقط همین فطرت نیست. آداب و رسوم خرافی که شخص سال های سال با اون بزرگ می شه، تربیت غلط، غفلت و غرور و ... مخصوصا زمان وفور نعمت باعث می شه لایه ای از گرد و خاک روی این فطرت خداشناس رو بگیره.

اما این فطرت زمانی خودش رو نشون می ده که اون انسان درگیر مشکلات سختی بشه و دستش از همه اسباب ظاهری و دنیایی کوتاه بشه. اونجاست که احساس می کنه هنوز یک راه نجات دیگه هست و اون چیزی نیست جز خدا.



[1] سوره مبارکه روم / آیه ۳۰

خدا دقیقا چیه؟

چون ما انسان ها و همه مخلوقات دیگه، موجودات محدودی هستیم و خدا یک وجود بی نهایت طبیعی هست که ما نتونیم کنه ذات خداوند متعال رو بشناسیم و دقیقا بگیم که خدا چیه و کیه.

در واقع طبق یک مثال معروف شناخت ما از خدا مثل کسی می مونه که توی یک خونه بدون هیچ در و پنجره ای زندگی می کنه و تنها از سوراخ کوچکی که توی دیوار وجود داره می تونه روشنایی روز و خورشید رو ببینه. همون قدری که اون می تونه از خورشید شناخت پیدا کنه، ما هم می تونیم از خدا شناخت پیدا کنیم.

شاید هم به همین دلیل باشه که خدا خودش رو در قرآن با صفات متعددی از جمله رحمان و رحیم و غنی و جبار و سمیع و بصیر و کبیر و ... معرفی کرده. در آیه ای از قرآن هم این تصریح شده که علم هیچکس به خدا احاطه نداره.[1]



[1] سوره مبارکه طه / آیه ۱۱۰

چه کسی خدا رو به وجود آورده؟

خدا وجودی کامله که کوچکترین نقصی توش راه نداره. بعضی از مسایل اونقدر برای ما تکراری شده که ما اونها رو نقص نمی دونیم. مثل مخلوق بودن، چشم و گوش داشتن، جسم بودن و ...

اما حقیقت اینه که همه اینها نقص حساب می شه. کسی که مخلوق باشه یعنی حداقل یک نفر برتر از اون (خالقش) هم وجود داره و کسی که چشم و گوش داره یعنی برای دیدن و شنیدن به چشم و گوش نیاز داره و نیازمند محسوب می شه و کسی که جسم داره یعنی محدود به مکان و زمان هست و این محدودیت نقص حساب می شه. ولی اونی که جسم نداره مکان و زمان براش مطرح نیست و هیچ محدودیتی نداره.

با این توضیحات معلوم می شه خداوندی که هیچ نقصی نداره نباید مخلوق آفریننده دیگه ای باشه. در نتیجه خدا از اول بوده و کسی اون رو به وجود نیاورده.[1]



[1] سوره مبارکه اخلاص / آیه2

جهان بدون نقص یا جهان با نقص؟

نمی شه انکار کرد جهانی که ما توش زندگی می کنیم، نقص های زیادی داره. خیلی از انسان هاش جهنمی هستند، خیلی اوقات عذاب نازل می شه، گناه توش زیاده، خیلی از نعمت ها به یکی می رسه و به دیگری نمی رسه و ...

با این وجود به نظر می رسه خدا نمی تونسته و قدرت این رو نداشته که جهانی بهتر و کم نقص تر از این خلق کنه وگرنه این کار رو می کرد.

باید بگیم این جهانی که ما توش زندگی می کنیم واقعا نقص های زیادی داره. اما این طور نیست که خدا جهانی بهتر و کم نقص تر از این جهان خلق نکرده باشه. عالم مجردات که عالم فرشته ها و ملایک هست مملو از خیر محضه و هیچ نقصی توش دیده نمی شه. اما به جز خیر محض 4 نوع جهان دیگه قابل تصور هست.

الف) خیر زیاد و شر کم            ب) خیر و شر مساوی    ج) خیر کم و شر زیاد    د) شر محض

تردید نیست که خدا جهان های ب،ج،د رو خلق نکرده چون یا بی فایده بوده و یا شرش بیشتر از خیرش بوده. ما معتقدیم جهانی که ما توش زندگی می کنیم شر کمی داره و خیر زیادی توش هست.

حلا باید به این سوال جواب داد که آیا خدا به خاطر این شر کم باید از خیر زیادی که توی این دنیا بود می گذشت و این دنیا رو خلق نمی کرد؟ آیا رها کردن یک خیر زیاد به خاطر شر کم نشان دهنده ضعف و نقص خدا نبود؟ ئس بهتره قبول کنیم که خدا همون طور که توی قرآن گفته حکیم هست و کارهاش رو از روی حکمت انجام می ده[1]



[1] سوره توبه/آیه 71

عذاب الهی

ممکنه در نگاه اول اینکه از طرفی می گیم خدا مهربونه و از طرف دیگه می دونیم که خدا برخی انسان ها رو عذاب می کنه با هم جور در نیاد.

البته اگر اعتقاد ما این بود که خدا خودش آتش جهنم رو روشن می کنه و اگر ما می گفتیم که بندگان در آتش خشم الهی می سوزند این اشکال کاملا درست بود و جای اعتراض باز می شد.

اما اون چیزی که ما بهش اعتقاد داریم و از آیات و روایات برمیاد اینه که عذاب آخرت تجلی، نمود و ظهور کارهایی هست که بندگان در دنیا انجام دادند.[1]

با این حساب نمی شه خدای مهربان رو عذاب کننده بندگان حساب کرد، بلکه این خود انسان ها هستند که با اعمال و رفتارشون عذاب آخرت رو می خرند و آتش جهنم رو می افروزند.



[1] سوره مبارکه انعام / آیه 70

جسمانیت خدا

توی قرآن آیاتی داریم که در ظاهر سخن از جسم داشتن خدا می کنه

مثلا: «دست خدا بالای همه دست هاست»[1]، «دستان خدا باز است»[2]، «خداوند بر تخت پادشاهی اش تکیه داده است» و ...

اما دو تا بحث اینجا مطرح می شه. اول اینکه ما به واسطه روایات و ... می دونیم که خدا جسم مادی نداره و دوم اینکه در همین قرآن آیه دیگه ای داریم که بیان می کنه: «خدا شبیه به هیچ چیز دیگه ای نیست.»[3]

در حالی که اگر خدا جسم باشه شبیه به خیلی از مخلوقات دیگه می شه.

جواب در اینجاست که خدا تو قرآن مثل ما انسان ها صحبت کرده و از آرایه های ادبی مثل کنایه استفاده کرده.

همون طوری که ما می گیم طرف دستش بالاتر از همه ست و منظورمون اینه که از همه قوی تره، خدا هم وقتی می گه که دست خدا بالاتر از همه دست هاست یعنی قدرت خدا بیش از همه ست.



[1] سوره مبارکه فتح / آیه 10

[2] سوره مبارکه مائده / آیه 64

[3] سوره مبارکه شوری / آیه 11

حی بودن خدا

توی قرآن اومده که «توکل کن بر آن زنده ای که هرگز نمی میرد»[1]

توی مباحث قبل در مورد علم و قدرت خداوند صحبت کردیم و گفتیم که خداوند هم عالمه و هم قادر.

حالا سوال اینجاست که آیا ما می تونیم به کسی که زنده نیست بگیم عالم یا قادر؟

معلومه که نه، در واقع قادر به کسی گفته می شه که زنده باشه و قدرتی داشته باشه وگرنه کسی که مرده باشه هر چقدر هم که در زمان حیاتش قدرت داشت بازم بهش قادر نمی گن چون الآن قدرت انجام کوچکترین کاری نداره. دقیقا همین بحث در مورد عالم هم تکرار می شه.

با این حستب وقتی که ما ئذیرفتیم که خدا قادر و عالم هست یعنی در واقع قبلش پذیرفتیم که خدا زنده هست و این زنده بودن تا زمانی که قدرت و علمش ادامه داشته باشه یقینی هست.

پس تا زمانی که ما نشانه های قدرت خدا رو می بینیم (مثل شب و روز و موجودات مختلف و پیشرفت علم و ... ) زنده بودن خدا قطعیه



[1] سوره مبارکه فرقان / آیه 58

عالم بودن خدا

یکی از صفات خدا در قرآن علم کامل هست که در قرآن می خونیم: «خدا همه چیز را آفریده و به همه چیز داناست»[1]

ما این رو می دونیم که هر چیزی غیر از خدا، مخلوق خداست. با این حال نباید تعجب کنیم از اینکه خدا به همه چیز علم داشته باشه و از همه چیز باخبر باشه. بالاخره هر سازنده ای به ساخته خودش علم کامل داره.

در آیات دیگه ای از قرآن اومده که «خدا حتی به اون چیزی که درون سینه های ما هست هم آگاهی داره[2]» و یا در آیه ای اومده که «هر چیزی رو که ما آشکار می کنیم و یا پنهان می کنیم خدا اون رو می دونه[3]»

همه اینها هم به خاطر اینه که خدا خالق ماست و اگر خالق حتی یک مساله ریز از مخلوقش رو ندونه جای تعجب داره و اینکه خالق همه چیز آشکار و نهان مخلوق خودش رو بدونه هیچ تعجبی نداره.



[1] سوره مبارکه اتعام / آیه 101

[2] سوره مائده آیه 7 ... آیاتی از این قبیل زیاد هستند

[3] سوره مبارکه بقره آیه ۷۷

قادر بودن خدا

در قرآن کریم آمده است که: «ان الله علی کل شیء قدیر»[1] (یعنی خدا بر هر کاری تواناست)

ما با عقلمون این رو متوجه می شیم که وجود هر پدیده ای نشان دهنده وجود و قدرت پدیدآورنده و خالق اون پدیده است. حالا با این پیش فرض می تونیم نگاهی به دور و برمون بندازیم و ببینیم که از موجودات تک سلولی گرفته تا کهکشان ها همگی پدیده هایی هستند که دراین جهان وجود دارند. پس قدرت خدا شامل همه این ها می شه.

از طرف دیگه ما هر روز شاهد پیشرفت علم هستیم و اگر دقت کنیم همین کشفیات جدید نشان دهنده اینه که قدرت خدا چقدر زیاده و ما هنوز که هنوزه در حال کشف این قدرت و پیچیدگی های جهان خلقت هستیم.

و معلوم نیست که قدرت خدا کی قراره به پایان برسه؟



[1] سوره مبارکه نور / آیه 45

اثبات خدا

در دعای عرفه می خوانیم: «متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک»[1]

امام حسین علیه السلام به خدا عرض می کند که «کی تو غایب بودی تا نیاز باشد برای اثبات وجود تو دلیل آورده شود؟»

این سخن می تواند اشاره به این داشته باشد که اگر کسی چشم و گوشش را خوب باز کند و کمی (فقط کمی) در آفرینش آسمان ها، زمین، دریاها، انسان ها، کهکشان ها و ... دقت کند به راحتی به وجود خداوند متعال پی می برد.

اما در این میان کسانی هستند که ناباورانه اصل وجود خدا را انکار می کنند و زیر سوال می برند.

موضوعی که شاید بتوانیم بگوییم از شدت ظهور دیده نمی شود.



[1] دعای عرفه

زلزله

قرآن می فرماید: «و القی فی الارض رواسی ان تمید بکم ... [1]»

یعنی ما در زمین کوه هایی را قرار دادیم تا شما نلرزید.

در واقع ما از این آیه می تونیم این رو بفهمیم که اصل تو کره زمین اینه که ما هر لحظه در حال زلزله باشیم. ولی خدای متعال لطف کرده و کوه هایی رو قرار داده و این زلزله های مداوم رو از کره زمین گرفته.

ولی ما انسان ها اونقدر ناشکر هستیم، به جای اینکه خدا رو شکر کنیم که هر لحظه در حال زلزله نیستیم، وقتی بعد از چندین سال اون هم فقط در یک نقطه زمین زلزله ای رخ می ده می گیم: « اگر خدا می تونست چرا جلوش رو نگرفت؟»



[1] سوره مبارکه نحل / آیه 15

شرور

گاهی این سوال توی ذهن آدم میاد که اگه خدا هم عالمه و هم قادره و هم خیرخواه، پس فلسفه شرور و اتفاقات بدی که رخ می ده چیه؟ مثلا گاهی سیل و زلزله میاد و گاهی انسانی معلول خلق می شه و ...

باید بگیم این مساله ربطی به خیرخواهی خداوند نداره ولی متاسفانه ما چون می خوایم از خودمون رفع اتهام کنیم، تقسیر ها رو می اندازیم گردن خدا. در واقع خیلی اوقات (اگر نگیم همیشه) مشکل و تقصیر از طرف ماست که اتفاقی می افته و ما دانسته یا ندانسته کاری کردیم که اون اتفاق بد رخ داده. اتفاقا همین موضوع در قرآن هم بهش اشاره شده:

لما زاغوا ازاغ الله قلوبهم[1]

ان احسنتم احسنتم لانفسکم[2]



[1] سوره مبارکه صف / آیه 5

[2] سوره مبارکه اسراء / آیه7

آفرینش پس از مرگ

زندگی پس از مرگ

دوستم که برای خودش آقای دکتری بود آمپول من رو تزریق کرد و با هم راه افتادیم سمت خونه. بین راه ازم پرسید: چرا باید به چیزی مثل معاد اعتقاد داشته باشیم؟ چطور ممکنه که خدا بتونه استخوان های پوسیده رو دوباره زنده کنه؟ این استخوان ها تبدیل به خاک شدند.

ازش پرسیدم: تو بلدی آمپول بزنی؟

گفت: یعنی چی؟ من تا حالا این همه آمپول زدم. همین الان به خودت آمپول زدم. مگه می شه بلد نباشم؟

گفتم: خب خدا هم وقتی دفعه اول این مردم رو خلق کرد این ها هیچی نبودند. اگر استخوان های پوسیده شون تبدیل به خاک بشه تازه می شه مثل اولش. چطور می شه خدا که یک بار اینها رو خلق کرده، نتونه دوباره این کار رو بکنه؟[1]

برای اطلاعات بیشتر می توانید به تفسیر نمونه ذیل همین آیه رجوع فرمایید.



[1] سوره مبارکه یس / آیه 79

هدف خلقت مرگ

مرگ

یکی تصویر ذهنی شما از حرم امام رضا علیه السلام (مثلا)

یکی هم یک قلک سفالی

عمر هر دوی اینها یک وقتی تموم می شه.

عمر تصویر ذهنی ما از حرم امام رضا علیه السلام تا وقتی هست که ما اراده داریم این تصویر در ذهن ما باشه و عمر قلک تا زمانی هست که صاحبش اون رو بشکونه.

اما این دو «پایان عمر» با هم کمی فرق می کنه. وقتی ما اراده مون رو از تصویر ذهنی حرم امام رضا (ع) بر می داریم دیگه هیچ اثری از اون تصویر ذهنی نمی مونه و این تصویر ذهنی در واقع فانی می شه.

اما قلک سفالی وقتی می شکنه به تکه های کوچک تری تقسیم می شه. ممکنه این تکه ها رو توی باغچه ای بریزند و تبدیل به خاک یا کود بشه و این تکه های خاکی در قالب خاکی برای گیاهان همچنان زندگی خودش رو ادامه بده.

گاهی ممکنه ما فکر کنیم مرگ انسان جزء دسته اوله. اما در قرآن مرگ مخلوق خدا دانسته شده و بیان شده که هدف از این خلقت آزمایشی برای بهتر شدن اعمال انسان هاست[1] و این یعنی اینکه مرگ یک امر وجودیه نه فنا و نیستی.[2]

بهتره کمی در مورد این مخلوق بزرگ و بلند مرتبه خداوند متعال فکر کنیم و پی به عظمت خالق ببریم.



[1] سوره مبارکه ملک/۲

[2] تفسیر نمونه / جلد۲۴ / صفحه ۳۱۶

نیاز های انسان به انبیا 6

تربیت

انسان یک موجود بی شکل و در واقع یک ماده خام قابل تربیته. همونطور که قرآن فرموده: «وقتی از شکم مادرهایتان خارج شدید هیچ چیزی نمی دانستید و ما برای شما چشم و گوش قرار دادیم»[1]

این انسان می تونه از ملائکه بهتر و مقرب تر باشه و همین انسان می تونه از سنگ سخت تر و از حیوان پست تر باشه. این انسان می تونه امام حسین علیه السلام بشه و یا می تونه شمر بشه. پس این انسان نیاز به تربیت کننده داره. همون طور که اگر قرار باشه روی زمینی ساختمون بسازیم نیاز به مهندس داریم.

یکی از مسئولیت های انبیا و یکی از نیاز های ما به انبیا همین بحث تربیت هست. همون طور که از توضیحات بالا و مطالب قبلی مشخص شد انسان های معمولی دیگه نمی تونند این کار رو انجام بدن. چون اولا جهل دارند. دوما معلوم نیست خودشون چقدر تربیت شده باشند و سوما که از همه مهمتر هست وصل به قدرت الهی نیستند.



[1] سوره مبارکه نحل / آیه 78

نیاز های انسان به انبیا 5

آموزش

انسان جاهل هست. چه در مورد مسائلی از دنیای اطراف خودش و چه در مورد مسائل زیادی از عالم های دیگه و چه در مورد مسائلی از درون خودش.

پس انسان نیاز داره که کسی این مسایل رو بهش یاد بده. قرآن درباره انبیاء می فرماید: � و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون�[1] یعنی انبیا اون چیزهایی رو که نمی دونستید به شما یاد می دهند.

این مورد یکی دیگه از نیاز های انسان به انبیا محسوب می شه که کسی غیر از انبیاء الهی نمی تونه اون رو برطرف کنه. انبیاء الهی هم چون وصل به قدرت بی نهایت خداوند هستند از عهده چنین کاری بر میان.



[1] سوره مبارکه بقره / آیه ۱۵۱

نیاز های انسان به انبیا 4

قضاوت

یکی از خصوصیات زندگی انسانی فتنه انگیزی و دعواست. دو آدمی که کنار هم زندگی کنند احتمال اینکه با هم دعوا کنند زیاده. بر خلاف گیاهان و اشیاء دیگه. دو گیاه که کنار هم باشند اگر هر دو سبز بشن یا هر دو خشک بشن و یا یکی سبز بشه و اون یکی خشک هرگز نمی تونند با هم دعوا بکنند، همین طور دو تا آجری که کنار هم هستند. اما دو تاآدم که کنار هم باشند خیلی اوقات با هم دعوا و جر و بحث می کنند.

به همین دلیل ما انسان ها نیاز به یک قاضی عادل داریم. و انبیا همون قاضی های عادل الهی هستند که این موضوع هم یکی دیگه از نیاز های انسان به انبیا محسوب می شه.[1]

البته شاید گفته بشه که انسان های دیگه هم می تونند مسئولیت این قضاوت رو بر عهده بگیرند. اما اونها هم خالی از دعوا و فتنه و جر و بحث نیستند و ممکنه مصالح و منافع خودشون رو توی این قضاوت ها دخالت بدن.



[1] برنامه درس هایی از قرآن سال 60/ نیاز به انبیا / صفحه 2

نیاز های انسان به انبیا ۳

سرگردانی

انسان توی زندگی متحیر و سرگردانه. شاید بپرسید چرا؟ چون بارها برامون پیش اومده که کاری رو انجام بدیم و چند روز بعد بفهمیم اشتباه بوده. چون اکثر قانون هایی که گذاشتیم (اگر نگیم همه) نارسایی داره و نیاز داره که یا تغییر پیدا کنه و یا تبصره بخوره. و چون اکثر نظریات دانشمندان و حتی فلاسفه دچار نقص و نارسایی و کمبود هست.

انسان توی این دنیا گیج شده، مثل جهانگردی که وارد یک شهر پر از جاهای دیدنی شده ولی نمی دونه باید کجا بره و چی کار کنه!

به همین دلیل انسان نیاز داره که یک کسی هدایتش کنه و راه رو بهش نشون بده. برای هدایت کردن هم کسی بهتر از خود خدا پیدا نمی شه[1] و خدا این کار رو از طریق انبیا انجام داده. و توی قرآن هم فرموده که: «از کسانی پیروی کنید که از شما مزدی نمی خواهند و خودشان هدایت یافته اند.»[2]



[1] سوره مبارکه انسان / آیه 3

[2] سوره مبارکه یس / آیه ۲۱

نیاز های انسان به انبیا 2

مسئولیت

ما انسان ها فقط برای خوردن و خوابیدن آفریده نشدیم، اگر اینطور بود باید اعضای بدن مون هم شبیه حیوانات می شد. خداوند ما رو با استعداد و توانایی های فراوانی خلق کرد، و به دلیل همین استعداد و توانایی ها، ما مسئولیت های زیادی داریم. همون طور که در حدیث شریفی از زبان رسول الله (ص) اومده که همه ما مسئول هستیم.[1]

یکی از وظایف انبیا در مقابل مردم و در واقع یکی از نیاز های انسان ها به انبیا اینه که انبیا این مسئولیت ها رو بیان بکنند. مسئولیت هایی که باعث می شه استعداد، ذوق و آرزوهایی که در وجود هر انسانی نهفته هست معطل و بی استفاده نمونه.



[1] کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته / نهج الفصاحه / صفحه 611 / حدیث 2163

نیاز های انسان به انبیا ۱

تذکر

گاهی ممکنه این سوال پیش بیاد که ما انسان ها چه نیازی به انبیا داریم؟

یک از صفات انبیاء که در خصوص نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) در قرآن ذکر شده «مذکِّر» هست به معنای تذکر دهنده.[1]

همه مون می دونیم که انسان یک موجود فراموشکار هست. پس نیاز به یاد آوری و تذکر داره.

یکی از وظایف انبیاء اینه که مسایلی که مردم فراموش می کنند رو به اونها یاد آوری کنند.[2] (مثل توحید و معاد)

درسته که این سفت در قرآن فقط برای نبی مکرم اسلام (ص) اومده، اما با توجه به تاریخچه زندگی دیگر انبیا به راحتی متوجه می شیم که اونها هم چنین وظیفه ای رو بر عهده داشتند و بهخوبی هم این وظیفه رو انجام دادند.



[1] سوره مبارکه غاشیه / آیه 21

[2] درس هایی از قرآن سال ۶۰ / نیاز به انبیاء / صفحه۱

زندگی عادی انبیاء و اولیا

دعای انبیا

یکی از سوالاتی که هم درباره انبیاء و هم درباره معصومین علیهم السلام وجود داره اینه که این بزرگواران هم معجزه داشتند، هم مستجاب الدعوه بودند و هم علم غیب داشتند. پس چرا خودشون این همه بلا و مصیبت رو متحمل می شدند. چرا موقع این بلا ها از قدرت های خودشون استفاده نمی کردند؟

این سوال دو تا جواب داره:

اولا همون طوری که وقتی مدیر یک سازمان به کارمندش امکاناتی مثل ماشین یا اسلحه می ده به کارمندش می گه که حق استفاده شخصی نداره، خدا هم که به این بزرگواران این قدرت ها رو داده اجازه نداده که از این قدرت استفاده شخصی بکنند. همون طور که یک نیروی نظامی تفنگ در اختیار داره ولی توی دعوا های شخصی خانوادگی یا خیابانی حق استفاده از اون تفنگ رو نداره. اما کسی نمی گه: «اون که تفنگ داشت، چرا از تفنگش استفاده نکرد؟.»

ثانیا قراره که این بزرگان برای ما الگو باشند. برای مثال فرض کنید وقتی بچه کوچک حضرت رسول (به نام ابراهیم) از دنیا رفت، حضرت رسول ایشون رو از طریق معجزه زنده می کرد. بعدش آیا می تونست به مردم بگه که شما توی مرگ عزیزانتون صبر کنید؟ یا اگر امام حسین در مقابله با لشگر یزید از قدرت های آسمانی ش استفاده می کرد کسی به دستورات ایشون درباره جهاد اهمیتی می داد؟[1]



[1] برگرفته از درس هایی از قرآن سال 58 / زندگی عادی پیامبران / صفحه۱-۲