دلیل تاکید کتاب و سنت بر برهان نظم

دلیل تأکید کتاب و سنت بر برهان نظم

الف. مقدمه

در مقالات قبلی هر دو مقدمه برهان نظم تبیین گردید: جهان خلقت دارای نظامی هدفمند است + هر نظام هدفمندی ناظمی عالم و قادر دارد = جهان خلق ناظمی عالم و قادر دارد. شایسته است در انتهای این بحث به سر تأکید بر این برهان درآیات قرآن و روایات اسلامی بپردازیم. به‌راستی چه ویژگی منحصربه‌فردی در این برهان وجود دارد که موجب شده است آیات قرآن و روایت اسلامی بدین حد به آن بپردازند؟[1]

ب. جایگاه و اهمیت برهان نظم

دلیل نظم ویژگی‌های خاصی دارد که اهمیت آن را بین سایر ادله خداشناسی روشن می‌سازد. در ادامه به سه مورد از این ویژگی‌ها می‌پردازیم:

1) چنانچه پیش تر نیز بیان شد این راه نیازمند به دانستن مقدمات پیچیده و فنی و بهره‌مندی از مبانی فلسفی و عقلی نیست ازاین‌رو برای همه مردم با هر سطحی از معلومات مفید خواهد بود.

2) این دلیل هم‌زمان علاوه بر اثبات وجود خداوند متعال صفت «علم» و «قدرت» را نیز برای او ثابت می‌کند به خلاف برخی از براهین خداشناسی که اثبات علم و قدرت و سایر صفات الهی در آن‌ها نیازمند به ارائه برهان و دلیل مستقل است.[2]

3) این دلیل نقش بسیار مؤثری در آگاهانه کردن فطرت انسان‌ها دارد.[3] با دیدن عجایب مخلوقات عالم به‌صورت ناگهانی قلب انسان آماده فرومی‌ریزد و در یک آن، با تمام وجود، سرشار از باور و اعتقاد به خدا می‌شود. این اثر عملی شگفت‌انگیز در براهین عقلی کمتر دیده می‌شود.

ج. نتیجه

برتری برهان نظم از سایر براهین خداشناسی را می‌توان در سه ویژگی آن جستجو نمود؛ بی‌نیازی از مقدمات پیچیده عقلی، اثبات صفات الهی در کنار اثبات اصل وجود خدا و نقش بسیار روشن برهان نظم در آگاهانه کردن شناخت فطری انسان، ویژگی‌هایی هستند که موجب برتری این برهان بر سایر براهین می‌شوند.



[1] در باب آیات قرآن در این خصوص پیش‌تر بحث شد و در خصوص آشنایی با روایات ر.ک: بحارالانوار، ح 3، ص 61 به بعد.

[2] هستی‌بخش، ص 51 و تبیین براهین اثبات خدا، ص 231.

[3] آموزش عقاید، ص 67.

حساب احتمالات

حساب احتمالات

الف. مقدمه

اثبات مقدمه دوم برهان نظم (هر نظام هدفمندی ناظمی عالم و قادر دارد.) از دو طریق ممکن است. در مقالات قبلی طریقه اول تشریح گردید و در این مقاله به طریقه دوم می‌پردازیم. در این طریقه بر پایه حساب احتمالات، پدید آمدن نظام هستی از یک تصادف کور تبدیل به یک احتمالی مضحک می‌شود که هیچ عاقلی به آن ملتزم نمی‌گردد.

ب. توضیح حساب احتمالات

اگر در کیسه‌ای ده توپ انداخته شود و روی هر یک شماره‌ای از 1 تا 10 نوشته‌شده باشد آنگاه اگر ده بار در این کیسه دست ببریم و هر بار یک توپ را بیرون آورده و مجدد در کیسه اندازیم طبیعتاً هر مرتبه یک عدد خارج خواهد شد. حال این احتمال که در این ده مرتبه توپ‌ها به ترتیب از عدد 1 تا 10 خارج شوند چقدر است؟ علم ریاضی در حساب احتمالات این احتمال را یک احتمال از بین 10.000.000.000 احتمال (10 به توان 10) می‌داند! حال اگر در جلوی چشم ما شخصی این کار را انجام دهد و به ترتیب توپ‌ها را از شماره 1 تا 10 خارج نماید شک نمی‌کنیم که نقشه‌ای از قبل، طراحی‌شده است و این احتمال بسیار بسیار بعید تصادفاً رخ نداده است. روشن است که اگر تعداد توپ‌ها بیشتر شود این احتمال بسیار ضعیف‌تر خواهد شد مثلاً اگر توپ ها 100 عدد شوند آنگاه احتمال خروج ترتیبی 1 در 100 به توان 100 خواهد بود.[1]

حال بنگریم به نظم شگرفی که در جهان خلقت مشاهده می‌کنیم؛ در این نظام اعجاب‌انگیز تک‌تک ذرات خلقت در جایگاهی خاص قرار دارند و تغییر آن‌ها می‌تواند این نظم را مخدوش سازد (مثل اختلالات سلولی در برخی انسان‌های معلول) حال آیا می‌توان این چینش مدبرانه را محصول تصادفی کور دانست؟ طبیعی است که عقل در این قضاوت بدون تردید احتمال تصادف را نفی کرده و به وجود اراده‌ای هوشمند تصدیق می‌نماید.

ج. نتیجه

بر پایه حساب احتمالات تصور تصادف در نظام هستی و چینش منظم و هوشمندانه اعضای خلقت در کنار یکدیگر بدون وجود اراده‌ای هوشمند احتمالی مضحک و غیرقابل‌قبول است که هیچ عاقلی آن را نمی‌پذیرد.



[1] ر.ک: مجموعه آثار استاد مطهری، ج 4، ص 80 به بعد و الالهیات، ج 1، ص 52 به بعد.

دلالت عقلی نشانه ها

دلالت عقلی نشانه‌ها

الف. مقدمه

گفته شد که عقل با توجه به «قاعده علیت» به وجود مدبر هوشمند و توانمند در هستی پی می‌برد. علاوه بر این پیش‌تر نیز بیان کردیم که موجودات منظم جهان هستی در منطق قرآن «آیه» نامیده می‌شوند.[1] حال در این مقاله درصدد توضیح این مدعا با بیانی دیگر هستیم؛ بیانی که در آن از دلالتی به نام «دلالت آیه‌ای» سخن به میان می‌آید.

ب. دلالت آیه‌ای

عقل انسان با برخورد با یک پدیده منظم و سامانمند بدون هیچ واسطه‌ای به وجود مدبری دانشمند حکم می‌کند و فرض دیگری را مثل تصادف هرگز نمی‌پذیرد. عقل با دیدن رطوبت در کنج خانه در پی عامل آن برمی‌آید و با دیدن یک کتاب پرمحتوا و نغز به وجود نویسنده‌ای دانشمند حکم می‌کند هرچند هرگز او را مشاهده نکرده باشد.

این‌گونه ادراک عقلی را برخی به پیروی از قرآن کریم «دلالت آیه‌ای» نامیده‌اند[2] و بر این باورند که تبیین این دلالت از ابتکارات قرآنی است.[3] در این دلالت عقل نشانه‌های هوشمندی و قدرت را در امور محسوس به‌روشنی و وضوح درک می‌کند و با دیدن این آیات و نشانه‌ها به‌سرعت به وجود اراده هوشمندانه پی می‌برد. دقیقاً به دلیل بهره‌مندی از همین استعداد عقلانی است که هنگام مواجه‌شدن با یک رایانه پیشرفته یا کتابی پرمحتوا یا رباطی توانمند و هوشمند به وجود سازنده‌ای عالم و قادر پی برده و منتقل می‌شویم و هرگز احتمال تصادف و پدیده آمدن این امور محسوس را بدون علت تجویز نمی‌کنیم. حال که عقل در مصنوعات محدود بشری به اراده هوشمند منتقل می‌شود بدون شک در مواجهه با شگفتی محیرالعقولی که در نظام خلقت قرار داده‌شده است به این اراده منتقل خواهد شد و به وجود خداوندی عالم و قادر تصدیق خواهد نمود.

ج. نتیجه

عقل با دیدن امور محسوسی که سامانمند و منظم هستند آن‌ها را مانند نشانه و علامت می‌بیند و به‌سرعت به وجود «اراده هوشمندانه» منتقل می‌شود. این کارکرد بدیهی و روشن عقل را می‌توان با استفاده از آیات قرآن کریم «دلالت آیه‌ای» نام نهاد.



[1] ر.ک: مقاله 20 تحت عنوان «جهانی پر از آیه»

[2] المیزان، ج 18، ص 157.

[3] الالهیات، ج 1، ص 39.

علت پدید آورنده جهان نظام مند

علت پدیدآورنده جهان نظام‌مند

الف. مقدمه

در مقالات پیشین از وجود نظم در جهان خلقت سخن گفتیم و نشانه‌هایی بسیار محدود از خالق جهان هستی را در جان و در بیرون جان خویش به نظاره نشستیم. آنچه بیان کردیم تماماً به توضیح و تبیین مقدمه اول برهان نظم می‌پرداخت مقدمه‌ای که به‌روشنی ادعا می‌کند: «جهان خلقت دارای نظامی هدفمند است.» اینک چنانچه پیش‌تر[1] وعده کردیم باید به مقدمه دو برهان نظم بپردازیم؛ مقدمه‌ای که بیان می‌دارد: «هر نظام هدفمندی ناظمی عالم و قادر دارد.»

مقدمه دوم این برهان دست‌کم از دو طریق قابل تبیین و اثبات است، در این مقاله و مقالات پیش رو این دو طریق تبیین می‌شوند.

ب. علت عالَم، ناظم عالَم

اولین راه برای اثبات کردن این مدعا که «هر مجموعه منظمی ناظمی دارد» تمسک به‌قاعده علیت است. قاعده علیت قاعده بدیهی و روشنی است که هر انسانی از ابتدائی که قوه عقل او شروع به فعالیت می‌کند تا انتهای حیات خویش به آن تصدیق می‌کند. از کودک نوپایی که به دنبال عامل صدای اسباب‌بازی خود می‌گردد تا دانشمند حاذقی که در آزمایشگاه به دنبال کشف علت یک فعل‌وانفعال شیمیائی می‌کوشد همه بر این قاعده توافق دارند که «هیچ پدیده‌ای بدون علت موجود نمی‌شود». هیچ عاقلی هنگامی‌که در یک حادثه خطرناک واقع می‌شود و مثلاً مبتلا به بیماری جانکاهی می‌گردد آن را معلول «تصادف» و بدون علت نمی‌شمارد بلکه ای‌بسا سال‌ها می‌کوشد تا علت آن را جستجو کرده و از شکل‌گیری حادثه مشابه آن جلوگیری کند.[2]

چگونه ممکن است کسی که به‌قاعده علیت باور دارد و برای کوچک‌ترین پدیده‌ها در جهان هستی به دنبال علت می‌گردد برای کل نظام هستی که سرتاسر عظمت و شگفتی است علتی را باور نکند؟ آری همان عقلی که پدید آمدن یک‌صدای بی‌محتوا را بدون علت نمی‌داند پدید آمدن یک دنیای پرعظمت را نیز بدون علت نمی‌شمارد بلکه نه‌تنها به وجود این علت تصدیق می‌کند بلکه به دلیل عظمت و نظم خارق‌العاده‌ای که در معلول او مشاهده می‌کند به «علم» و «قدرت» این علت نیز اذعان می‌نماید.[3]

ج. نتیجه

بر اساس قانون علیت هیچ پدیده‌ای بدون سبب و علت نیست بنابراین جهان هستی با این عظمت حیرت‌انگیز علتی قادر و عالم دارد.



[1] در مقاله 19 تحت عنوان «جهانی منظم و هدفمند»

[2] در خصوص اطلاع بیشتر درباره قانون علیت ر.ک: مجموعه آثار شهید مطهری، ج 6، ص 542 به بعد.

[3] برای توضیح بیشتر ر.ک: مجموعه آثار شهید مطهری، ج 4، ص 64 به بعد.

عظمت دنیای بالای سر ما

عظمت دنیای بالای سر ما

الف. مقدمه

در بسیاری از آیات قرآن کریم از آسمان و آسمان‌ها سخن گفته‌شده است تا جایی که کلمه «سماء» به‌صورت جمع و مفرد بیش از 300 مرتبه درآیات قرآن بیان‌شده است. به‌راستی سر این‌همه تکرار و تأکید در چیست؟ روشن است که این کلمات درصدد متوجه ساختن ما به «دنیای بالای سر ما» هستند که به‌مراتب ازآنچه در تیررس چشمان ما قرار دارند محیرالعقول‌تر و اعجاب‌برانگیزتر می‌باشند. در این مقاله گوشه مختصری از این عجایب را به نظاره می‌نشینیم.

ب. عظمتی باورنکردنی

امروزه با اختراع تلسکوپ‌های غول‌پیکر و ماهواره‌های عکاس فوق پیشرفته‌ای که در فضا فرستاده‌شده‌اند عجایب فراوانی از آسمان‌ها در حوزه اطلاع بشر واردشده است. تعداد ستارگان کشف‌شده در آسمان‌ها سرسام‌آور هستند و تنها کهکشان ما به‌صورت تخمینی از بیش از دویست میلیون ستاره تشکیل‌شده است. فاصله هر یک از این ستاره‌ها قریب به چهار هزار سال نوری[1] است. امروزه دانشمندان معتقدند میلیون‌ها کهکشان در آسمان بالای سر ما وجود دارد و برخی تعداد آن‌ها را قریب به پانصد میلیون کهکشان تخمین می‌زنند که هرکدام دارای یک میلیون‌ها ستاره هستند و فاصله هر یک از این کهکشان‌ها از یکدیگر از یک تا دو میلیون سال نوری است.[2]

یکی از دانشمندان ستاره‌شناس می‌گوید: اگر هر ستاره‌ای را به‌اندازه سنگ‌ریزه‌ای کوچک فرض کنیم و آن‌ها را در اقیانوس آرام بریزیم اقیانوس آرام پر می‌شود درحالی‌که مساحت اقیانوس آرام 175 کیلومترمربع است و عمق آن در برخی نقاط به 10 کیلومتر می‌رسد.[3]

چگونه می‌توان دنیای باعظمت بالای سر خود را ـ که در قرآن گاهی از آن به آسمان‌های هفتگانه تعبیر شده است ـ حاصل تصادفی کور بدانیم؟ چگونه می‌توان از «آیه» بودن این عالم بی‌کران غفلت نمود و در آینه وجود باعظمت آن خداوند متعال را با علم و قدرت بی‌پایانش نظاره نکرد؟! آری سرّ تأکید فراوان قرآن کریم بر «آسمان» همین توجه دادن ما به عظمت این مخلوق خداوندی است. آری هستی‌بخش به این عالم باعظمت خداوند است «همان كسى كه هفت‌آسمان را بر فراز يكديگر آفريد؛ در آفرينش خداوند رحمان هيچ تضاد و عيبى نمى‏بينى! بار ديگر نگاه كن، آيا هيچ شكاف و خللى مشاهده مى‏كنى؟!»[4]

ج. نتیجه

دنیای باعظمت آسمان‌های هفتگانه که در قرآن کریم مکرر موردتوجه قرارگرفته است دلیل روشنی بر وجود نظم و هماهنگی در پهنه گیتی است که خبر از وجود ناظمی عالم و قادر می‌دهد.[5]



[1] نور در یک ثانیه سیصد هزار کیلومتر مسیر را طی می‌کند حالی اگر با همین سرعت حرکت نماید و یک سال به‌صورت مدام به حرکت خویش ادامه دهد مسیر «یک سال نوری» را طی کرده است و طبعاً اگر چهار هزار سال حرکت کند مسیر «چهار هزار سال نوری» را طی خواهد نمود.

[2] نشانه هائی از او، 336.

[3] همان.

[4] الملک: 3.

[5] برای مطالعه در خصوص عجایب ستارگان و آسمان‌ها ر.ک: دانش عصر فضا، آیت‌الله نوری همدانی.

توانمندی و وقت شناسی زنبور عسل

توانمندی و وقت‌شناسی زنبورعسل

الف. مقدمه

آیات آفاقی پیرامون ما گاه بسیار کوچک هستند و در مقایسه با مخلوقات دیگر در ابتدا چیزی شمرده نمی‌شوند اما هنگامی‌که با تحقیق و تفکر و با دقت نظر بیشتر در برخی از همین آیات به‌ظاهر کوچک می‌نگریم آن‌ها را دریایی از عجایب می‌یابیم. یکی از این آیات به‌ظاهر کوچک «زنبورعسل» است؛ در این مقاله با عنایت به آیه‌ای از قرآن کریم به برخی از عجایب حیرت‌انگیز در خلقت این موجود کوچک اشاره می‌کنیم.

ب. موجودی کوچک با نشانه‌هایی بزرگ

دانشمندان معتقدند زنبورعسل ازنظر قدرت پرواز بی‌نظیر است. هواپیماهای غول‌پیکر با داشتن شش موتور تنها می‌توانند بیست‌وپنج صدم وزن خویش بار حمل کنند اما زنبورعسل با این اندام کوچک قادر است باری هم‌وزن خود را در آسمان حمل کرده و کیلومترها پرواز نماید. گویا اجزای به‌ظاهر نرم و لطیف بدن این حشره از آهن محکم‌تر و استوارتر است.[1]

این موجود کوچک بااینکه کیلومترها از کندوی خود فاصله می‌گیرد و برای بهره‌مندی از شهد گل‌ها بار مشقت سفر را به جان می‌خرد هرگز در مسیر بازگشت راه کندوی خود را گم نمی‌کند درحالی‌که نه قطب نمائی دارد نه از خیابان‌های نام‌گذاری شده عبور می‌کند گویا مسیر رفت‌وبرگشت رام او شده است و دست توانمندی راه را برای بازگشت دقیق او هموارساخته است.

زمان شیره دهی گل‌ها متفاوت است؛ برخی صبحگاه برخی در ظهر و برخی در عصر شیره می‌دهند. زنبورعسل وقت‌شناس و گیاه‌شناس است و سراغ هر گلی در زمان خاص خودش می‌رود و شهد آن را می‌مکد و در ساختمان عجیب بدن کوچک خود تبدیل به ماده‌ای شفابخش می‌کند.[2]

چه کسی بدن او را محکم‌تر و استوارتر از آهن قرار داده است؟ چه کسی مسیر خانه او را به وی آموزش داده است؟ چه کسی او را وقت‌شناس و گل شناس آفریده است؟ پاسخ این سؤالات برای کسی که زنبورعسل را «آیه» الهی می‌داند مشکل نیست چراکه در آینه عجایب خلقت او، خالق قادر را نظاره می‌کند. قرآن کریم به زیبایی این حقایق را به تصویر می‌کشد و می‌فرماید: «پروردگارت به زنبورعسل می‌گوید: سپس از تمام ثمرات (و شيره گل‌ها) بخور و راه‏هايى را كه پروردگارت براى تو تعيين كرده است، به‌راحتی بپيما! از درون شكم آن‌ها، نوشيدنى بارنگ‌های مختلف خارج مى‏شود كه در آن، شفا براى مردم است به‌یقین در اين امر، آیه و نشانه روشنى است براى جمعیتی كه مى‏انديشند.»[3]

ج. نتیجه

زنبورعسل یکی از مهم‌ترین آیات آفاقی خداوند متعال است. اندام به‌ظاهر کوچک او نشانه‌های بزرگی از وجود خداوند قادر حکیم را به نمایش می‌گذارد برای کسانی که اهل تفکر و تعمق در خلق الهی هستند.



[1] ر.ک: نشانه هائی از او ص 372

[2] همان، ص 446.

[3] نحل: 69

باران نشانه ای روشن

باران نشانه‌ای روشن

الف. مقدمه

قرآن کریم همان‌طور که ما را با «آیات انفسی» و نشانه‌هایی در وجود خود آشنا می‌سازد به «آیات آفاقی» و نشانه‌هایی در جهان بیرون از ما نیز آشنا می‌کند و می‌فرماید: «سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ؛ به‌زودی نشانه‏هاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آن‌ها نشان مى‏دهيم تا براى آنان آشكار گردد كه او حق است.»[1] در مقالات قبلی به صورت محدود پیرامون آیات انفسی سخن گفتیم و در این مقاله و مقالات بعدی به تبیین برخی دیگر از آیات آفاقی با تأکید بر قرآن کریم خواهیم پرداخت.

ب. آب مایه حیات

همه می‌دانیم که اگر دست سخاوت آسمان نبود و آبی از آسمان بر زمین نازل نمی‌شد امکان حیات انسان و بسیاری از موجودات زنده در زمین مختل می‌گردید. حال خوب است به علل و عوامل متعددی که زمینه‌ساز این باراش سخاوتمندانه هستند نیز توجه نماییم؛ آیا می‌دانیم که اگر حرارت خورشید به‌اندازه کافی به آب‌های شور دریایی روی زمین نرسد بارانی نخواهد بود؟ آیا می‌دانیم اگر آب‌ها به‌گونه‌ای بودند که برای تبخیر نیازمند حرارت بیشتری بودند بارانی نبود؟ آیا می‌دانیم بخاری که بالا می‌رود اگر خود را به طبقات سردسیر نمی‌رساند و بسته نمی‌شد و تبدیل به ابر نمی‌گردید بارانی نبود؟ آیا می‌دانیم اگر ابرها ناقص می‌ماندند و نمی‌رسیدند و بارور نمی شدند بارانی نبود؟ آیا می‌دانیم اگر جاذبه زمین قطرات باران را به سمت خود نمی‌کشید بارانی نبود؟ و آیا می‌دانیم ده‌ها و صدها علت در نظام هدفمند هستی در کنار هم قرارگرفته‌اند تا باران، این مایه حیات، سخاوتمندانه بر دشت‌های تشنه سرازیر شود و حیات را برای موجودات زنده به ارمغان آورد؟

خداوند متعال در قرآن کریم با زیبایی تمام این حقایق را در جمله ای کوتاه برای ما بیان می‌کند و می‌فرماید: «وَ الله أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَسْمَعُون؛ و خدا از آسمان آبى نازل كرد و زمين را به‌وسیله آن پس از مردگى‏اش زنده ساخت، يقيناً در اين [فرآیند نزول باران و عوامل دخیل در آن‏] نشانه‏اى است براى قومى كه شنواى [حقايق‏] اند.»[2]

ح. نتیجه

یکی از مهم‌ترین آیات آفاقی در پیرامون ما «باران»، مایه حیات در زمین، است که برخی از آیات قرآن[3] به آن پرداخته‌اند.



[1] فصلت: 53.

[2] نحل: 65.

[3] ر.ک: بقره: 164 و جاثیه: 5 و ...

نشانه هایی در جان ما

نشانه‌هایی در جان ما

الف. مقدمه

«آیات انفسی»[1] در قرآن کریم همان «نشانه‌های نزدیک در ما» است که به‌روشنی نظم و هدفمندی خلقت ما را و وجود خالقی مدبر و حکیم در ورای آن را به ما نشان می‌دهند. «ما» دو جنبه وجودی داریم؛ جنبه‌ای مادی که همین تن ماست و جنبه‌ای فرا مادی که از آن به «روح» یا «جان» یاد می‌کنیم. عجایب آنچه مربوط به جان و روح ماست اگر بیش از عجایب اعضای تن ما نباشد کمتر از آن نیز نیست. در مقاله قبل به نشانه‌هایی از تن مادی اشاره کردیم و در این درس به نشانه‌هایی از جان فرا مادی خویش خواهیم پرداخت.

ب. فراتر از پیکره مادی

ما بسی بیشتر از این تنیم. تنی که روزبه‌روز در حال تحلیل و تبدیل است و به اعتراف دانشمندان علم تجربی هر هفت سال یک‌بار تمام سلول‌های مادی آن از بین می‌روند[2] و سلول‌هایی جدید جایگزین آن‌ها می‌شوند. بدن مادی امروز ما با بدن مادی هفت سال پیش ما حتی در یک سلول نیز مشترک نیست اما بااین‌همه «ما» همان شخصی هستیم که هفت سال پیش و قبل‌تر آز آن وجود داشتیم. این‌همه نشان می‌دهد که حقیقت ما فراتر از «وجود مادی» ماست.[3]

بسیاری از حالت عجیب درونی ما ـ که آن‌ها را با تمام حقیقتشان درک می نماییم ـ هیچ ارتباطی به بدن مادی ما ندارند و همه از احوال «جان ما» هستند. ادراک و شعور، عشق و نفرت، کینه و محبت، درد و لذت، غبطه و حسرت و ده‌ها صفت درونی دیگر همه از عجایبی است که حقیقت فرا مادی ما در درون خود از آن‌ها بهره‌مند‌است. برای مثال مغز ما چیزی جز غده‌ای دندانه‌دار و پیچیده که از عضله و پی و انواع آن تشکیل‌شده است نیست.[4] این اجزای مادی خود فاقد شعور و ادراک هستند و قدرت عظیم ادراک ـ که علوم مختلف عقلی و تجربی و ... از آن به دست می‌آیند و صفحات بی‌شماری از خاطرات گذشته از طریق آن یادآوری می‌شوند و ... ـ در حقیقتی ماورای این عناصر مادی وجود دارد. حال باید پرسید آیا می‌توان این نظام پیچیده روحی ما را محصول تصادفی کور دانست؟

ج. نتیجه

در بررسی آیات انفسی و نشانه‌های خدا در وجود خویشتن نباید از عجایب مربوط به روح و جان خود غفلت نماییم. هرچند نظم و هماهنگی در بدن مادی انسان بسیار مشهود است اما این امر در حقیقت فرامادی انسان نیز به‌وضوح دیده می‌شود و در حالتی از انسان نظیر ادراک و محبت و نفرت و ترس و ... نمایان می‌شود.



[1] فصلت: 53.

[2] تفسیر نمونه، ج 12، ص 264.

[3] برای مطالعه بیشتر ر.ک: تفسیر نمونه، ج 12، ص 263 به بعد.

[4] نشانه هائی از او، 216.

نشانه هایی در تن ما

نشانه‌هایی در تن ما

الف. مقدمه

رد پای نظم و هدفمندی در عالم طبیعت قبل از هرجائی باید از درون خود ما جستجو شود. ساختمان عظیم بدن ما ـ که پیچیدگی‌های فراوان آن دانشمندان تجربی را روزبه‌روز حیران‌تر می‌سازد ـ شاهدی نزدیک، قوی و فریادگر بر وجود نظم است. قرآن کریم به این نکته توجه ویژه دارد و بشر را به‌دقت در نظم و هدفمندی موجود در درون خودش دعوت می‌نماید.[1]

ب. نظم و هدفمندی در ساختمان عجیب قلب

قلب هر انسانی به‌طورمعمول در هر دقیقه 70 بار، در هر ساعت 4.200 بار، در هر شبانه‌روز 100.800 بار و در یک سال 36.792.000 بار، باز و بسته می‌شود! روزگاری دراز بدون خواب و آسایش این وظیفه را به دوش می‌کشد و بدون هیچ فتور و خستگی از مکیدن خون و بیرون ریختن آن در هر مرتبه باز و بسته شدن، دریغ نمی‌کند. تنها دقایق محدودی اگر لطفش را از سر ما بردارد حیات را بدرود خواهیم گفت اما آن‌چنان هدفمند و دقیق آفریده شده است تا ما را شبانه روز زنده نگاه دارد. این موجود کوچک که از هر ماشین غول‌پیکری آهنینی قدرتمندتر می‌نماید برای یک انسان 70 ساله 2.575.440.000 مرتبه باز و بسته می‌شود! به‌راستی کدام فلز قدرتمندی در جهان وجود دارد که به‌اندازه او تلاش کند اما درعین‌حال سائیده نشود و از بین نرود؟!

دانشمندان معتقدند انرژی که در 12 ساعت از قلب به دست می‌آید قادر است وزنه 65 تنی را از زمین بلند نماید و مقدار حجم خونی که به‌وسیله تلمبه قلب در ظرف یک سال زده می‌شود در حد 2.600.000 لیتر است که برای حمل آن نیازمند به 81 تانکر عظیم آب هستیم![2]

این قدرت عظیم را چه کسی به این ماهیچه ضعیف داده است؟ چه کسی او را ملزم به فعالیت شبانه‌روزی گردانده و به وی فهمانده است که دمی آسایش او برابر با مرگ یک انسان است؟ آیا می‌توان چنین مخلوق عظیمی را ـ که تنها گوشه محدودی از ساختمان پیچیده بدن انسان را تشکیل داده است ـ حاصل یک تصادف کور دانست؟!

ج. نتیجه

ابتدائی ترین راه برای آشنایی بانظم موجود در جهان هستی دقت در ساختمان آفرینش بدن و تن انسان است. آفرینشی شگرف که عجایب آن تمامی ندارد و تأمل و دقت در گوشه محدودی از آن ـ نظیر ساختمان قلب ـ انسان را به‌روشنی به تصدیق وجود نظم و هدفمندی در خلقت خویش وامی‌دارد.



[1] فصلت: 53.

[2] نشانه هائی از او، ص 51.

نظم در قرآن کریم

نظم در قرآن کریم

الف. مقدمه

چنانچه گذشت نظم به معنای «هماهنگی اجزاء یک مجموعه برای دستیابی به یک هدف خاص» است. سؤالی که در این مقاله دنبال می‌شود این است که این معنا در قرآن کریم با چه تعبیری به‌کاررفته است؟ خوب است بدانیم که واژه نظم و مشتقات آن هیچ‌یک در قرآن استعمال نشده‌اند بااین‌همه آیات فراوانی از قرآن کریم با واژگانی دیگر به «برهان نظم» می‌پردازند. در ادامه دو مورد از این واژگان تبیین می‌شوند.

ب. اتقان صنع

اولین واژه‌ای که می‌توان آن را معادل نظم دانست واژه «اتقان صنع» به معنای «استواری و استحکام خلق» است. قرآن کریم بابیان این واژه، این حقیقت را گوشزد می‌کند که خلق الهی از هر نقص و فتوری مبرا است و در ضمن بهره‌مندی از نظامی شگرف و محیرالعقول در بهترین نظم ممکن طراحی‌شده است. در کلام الهی می‌خوانیم: «و كوه‏ها را مى‏بينى [و] آن‌ها را [در جاى خود] بى‏حركت مى‏پندارى، درحالی‌که آن‌ها مانند ابر گذر مى‏كنند. این آفرينش خداست كه هر چيزى را محكم و استوار كرده است.»[1]

ب. تقدیر

واژه دیگری که معنای نظم را به ذهن منتقل می‌سازد «تقدیر» به معنای «اندازه‌گیری» است. بدون شک هر نظام هدفمندی از اجزائی ترکیب یافته که هرکدام اندازه و جایگاهی معین دارند به‌گونه‌ای که کوچک‌ترین تغییری در اندازه آن‌ها، ممکن است به‌کل نظم حاکم بر مجموعه خلل وارد نماید. قرآن کریم با به‌کارگیری این واژه این حقیقت را منتقل می‌نماید که در نظام مخلوقات، هر جزئی در جایگاه خود قرار دارد و با اندازه‌ای معین به انجام‌وظیفه‌ای خاص گمارده شده است. دراین‌باره در کلام الهی می‌خوانیم: «بى‏ترديد خدا شكافنده دانه و هسته است؛ زنده را از مرده بيرون مى‏آورد و بيرون آورنده مرده از زنده است؛ اين است خدا، پس چگونه [از حق‏] منصرفتان مى‏كنند؟ * شكافنده صبح [از پرده تاریک‌شب است‏] و شب را براى آرامش قرارداد و خورشيد و ماه را وسيله‏اى براى محاسبه و اندازه‏گيرى زمان، مقرّر فرمود؛ اين است اندازه‏گيرى آن تواناى شكست‏ناپذير و دانا.»[2] امروزه هیچ دانشمندی در نظام اندازه دار امور مذکور تردید ندارد. کوچک‌ترین تغییری در ژنتیک دانه‌های گیاهی و یا کوچک‌ترین تغییری در جایگاه خورشید و ستارگان و ... می‌تواند اختلال‌های بزرگ جبران‌ناپذیری را در این مخلوقات محقق سازد.

د. نتیجه

هرچند واژه نظم در قرآن به کار نرفته است لکن تعابیر دیگری در قرآن کریم نظیر «اتقان صنع» و «تقدیر» از نظم اعجاب‌برانگیزی که در مخلوقات جهان هستی وجود دارد پرده برمی‌دارند.



[1] نمل: 88.

[2] انعام: 95 و 96.

جهانی پر از آیه

جهانی پر از آیه

الف. مقدمه

در قرآن کریم به‌صورت مکرر با واژه «آیه» مواجه هستیم. این واژه به همراه مشتقات آن بیش از 350 مرتبه در قرآن کریم تکرار شده است. ارتباط وثیقی بین این واژه و برهان نظم وجود دارد زیرا قرآن کریم در بسیاری از موارد هنگامی که از نظام هدفمند جهان پیرامون ما سخن می‌گوید آن‌ها را از «آیات» الهی می‌شمارد؛[1] بنابراین فهم دقیق معنای این واژه کمک شایسته‌ای در دریافت ما از نگاه قرآن کریم به‌نظام هدفمند جهان خلقت می‌گرداند که در این مقاله دنبال می‌شود.

ب. برخی از آیات الهی

در قرآن کریم بسیاری از مخلوقات پیرامونی جهان ما «آیه» خوانده‌شده‌اند. آسمان‌ها و زمين، آمدوشد شب و روز، کشتی‌هایی كه در دريا به سود مردم درحرکت‌اند، آبى كه خداوند از آسمان نازل می‌کند، زمينی را که پس از مرگ، زنده می‌گرداند، تغيير مسير بادها و ابرهايى كه ميان زمين و آسمان مسخرند و ... تنها برخی از این آیات هستند.[2]

ج. معنای آیه بودن مخلوقات الهی

آیه در لغت به معنای علامت و نشانه است.[3] در منطق قرآن کریم، مؤمنان خداباور، وقتی با نظام شگفت‌انگیز خلقت خود و جهان پیرامونی خود مواجه می‌شوند همه آن‌ها را «علامت» می‌بینند. ناگفته پیداست که هر علامتی بیش از اینکه خود را نمایش بدهد مقصود و هدفی که در خود دارد را نشان می‌دهد مثلاً چراغ راهنمایی و رانندگی بیش از اینکه رنگ‌های قرمز و زرد و سبز را به ذهن منتقل سازد معنای توقف و احتیاط و حرکت را به ذهن می‌آورد. اصولاً خاصیت علامت این است که مانند یک آینه، دیگری را نمایش می‌دهد و ماهیت آن به‌گونه‌ای است که افراد در مقابله با آن نباید خودش را ببینند بلکه باید از آن عبور نمایند و به مقصود مندرج در آن منتقل شوند.[4]

در منطق قرآن کریم مؤمنان خداباور وقتی با شگفتی‌های پیرامون خود مواجه می‌شوند نظیر برخی از دانشمندان تجربی مادی‌گرا هرگز در خود این نشانه‌ها توقف نمی‌کنند بلکه به‌سرعت از آن‌ها به «وجود خدای قادر و عالم» منتقل می‌شود خدایی که نظام محیرالعقول این پدیده‌ها را تدبیر می‌کند. خوش به حال کسانی که چنین نگاه ژرفی به عالم پیرامون خود دارند.

د. نتیجه

جهان پیرامون ما یکسره «آیه» خداست؛ از هر گوشه آن علامتی وجود خدا را فریاد می‌کند و هر شگفتی از آن به علم و قدرت خالق این جهان شهادت می‌دهد. مؤمنان خداباور آیه بودن این امور را فراموش نمی‌کنند و همواره از آینه وجود آن‌ها خدای متعال را به نظاره می‌نشینند.

 



[1] ر.ک: بقره: 164 و آل عمران 190 و ...

[2] ر.ک: همان.

[3] مفردات، 1، 101.

[4] برای مطالعه بیشتر ر.ک: المیزان، ج 12، ص 186.

جهانی منظم و هدفمند

جهانی منظم و هدفمند

 الف. مقدمه

در مقالات قبل مفهوم نظم تبیین گردیده و سادگی برهان نظم مورد تأکید واقع شد. اینک می‌توان برهان نظم را نیز تشریح نمود. باید توجه نمود که برهان نظم مشتمل بر دو مقدمه است. مقدمه اول ‌بر وجود نظم در سرتاسر گیتی تأکید دارد و پس‌ازآن مقدمه دو بر اتفاقی نبودن این نظم و حکایت نمودن آن از وجود ناظمی دانا و توانا تأکید می‌کند. در این مقاله و مقالات بعدی به مقدمه اول آن می‌پردازیم و درنهایت مقدمه دوم نیز تشریح خواهد شد.[1]

ب. توضیح مقدمه اول ‌برهان نظم

مقدمه اول ‌برهان نظم این است: «جهان پیرامون ما دارای نظم است».[2] در اطراف ما موجوداتی مشاهده می‌شوند که دارای اجزای مختلف هستند و این اجزاء به‌گونه‌ای در کنار هم قرارگرفته‌اند که هدف خاصی به‌صورت دقیق از آن‌ها تأمین می‌شود. اکسیژن فراوان اطراف ما که ضامن زنده‌بودن ماست، شاخه گلی زیبا که در مقابل ماست، مورچه پرتلاشی که در زیر پای ماست، درختان سر به فلک کشیده‌ای که زینت‌بخش طبیعت ماست، زمینی که محل سکونت و آرامش ماست، جرعه‌جرعه آبی که مایه حیات ماست، خورشید فروزنده سوزنده‌ای که ضامن بقای ماست، ستارگان تابنده بیرون از شماره‌ای که زینت‌بخش آسمان ماست و آسمان این حقیقت عجیب دست نایافتنی که بالای سر ماست؛ همه و همه نظم را به بهترین شکل به ما نمایان می‌سازند.[3]

قرآن کریم برای اینکه مردم جهان مقدمه اول برهان نظم را تصدیق کنند و آن را از اعماق جان بپذیرند درآیات متعددی به تشریح نظم موجود در مخلوقات پرداخته‌ است. در مقالات بعدی به بیشتر واضح شدن این مقدمه از برهان نظم با تاکید بر آیات قرآن کریم خواهیم پرداخت.

ج. نتیجه

«جهان پیرامون ما دارای نظم است» این گزاره اولین مقدمه برهان نظم است که هر بخشی از جهان پیرامون ما به‌روشنی بر آن دلالت دارد. آیات متعددی از قرآن کریم به تبیین این مقدمه پرداخته‌اند که در مقالات بعدی تشریح می‌گردند.



[1] از مقاله 27 (علت پدیدآورنده جهان نظام‌مند) سخن در باب مقدمه دوم آغاز می شود.

[2] الالهیات، ج1، ص 34.

[3] برای آشنائی با ظرایف و عجایب خلقت موجودات ر.ک: نشانه هایی از او، آیت الله سید رضا صدر.

راه ساده خداشناسی

راه ساده خداشناسی

الف. مقدمه

برای اکثریت مردم شناخت خداوند متعال و تصدیق به وجود او مقوله‌ای پیچیده نیست. ایشان می‌توانند به‌سادگی و با برقراری ارتباط با جهان پیرامون خود و اندکی تدبر در نظم شگرفی که در آن حاکم است به وجود خداوند متعال تصدیق نمایند. در این مقاله درصدد اثبات این مدعا هستیم که «برهان نظم ساده‌ترین راه برای اثبات خداوند متعال است.» به همین منظور لازم است نکاتی که در ادامه بیان می‌شوند مورد دقت قرار گیرند.

ب. ملزومات برهان نظم

برای فهم برهان نظم نیازمند به دانستن مقدمات فلسفی پیچیده نیستیم. به‌صورت کلی آنچه نیاز ما را در فهم دقیق برهان نظم به‌صورت کامل تأمین می‌کند سه مسئله است:

1) ابتدا «داشتن حواسی سالم» که بتوانیم از طریق آن‌ها جهان پیرامون خویش را نظاره‌گر شویم و ظرایف و لطایف موجود در آن را از طریق بینائی، شنوایی، چشایی، بویائی و بساوائی (لامسه) درک نماییم.

2) پس‌ازآن نیازمند «قدرت تعقل» نیز هستیم قدرتی که در اکثریت‌قریب‌به‌اتفاق انسان‌ها به ودیعت گذاشته‌شده است و تنها عده معدودی از آن بی‌بهره هستند.

3) علاوه بر دو شرط پیشین شرط بسیار مهم دیگری که در اینجا وجود دارد «نا آلودگی ذهن به شبهات» است. آری تعقلی ساده و بسیط می‌تواند با نظاره عجایب خلقت وجود خدا را تصدیق نماید به این شرط که اسیر دست شبهه و شک در امر شناخت خدا نشده باشد.

تنها داشتن همین سه شرط کافی است که در هنگام مواجهه با مخلوقی از مخلوقات عالم ـ نظیر شاخه گلی زیبا که رنگ و عطر و لطافتش عقل را حیران می‌سازد ـ به وجود خالق او تصدیق کنیم و پدید آمدن آن را از یک تصادف کور انکار نماییم.

ازآنچه بیان شد روشن می‌شود که اگر ذهنی به شبهات[1] آلوده‌شده باشد طبیعتاً با برهان نظم که برهانی ساده و بسیط است نمی‌تواند به تصدیق بر وجود خداوند متعال نائل شود. چنین شخصی که بار سنگین شبهات را تحمل می‌کند باید تلاش بیشتری نماید و با مقدمات دقیق فلسفی بیشتری آشنا شود تا بتوان برای او از براهین دقیق‌تری که در باب اثبات وجود خداوند متعال وجود دارد سخن گفت.[2]

ج. نتیجه

برهان نظم راهی ساده برای شناخت خداست زیرا تنها «داشتن حواس سالم» و بهره‌مندی از «نیروی عقل» و «رهایی از شبهات» برای تصدیق به آن کفایت می‌کند؛ بنابراین اگر شخصی با شبهات فراوان مواجه بود لازم است از طریق براهین فلسفی دقیق نظیر «امکان و وجوب»[3] و ... به اثبات خداوند متعال بپردازد.



[1] برای آشنایی با اشکالات و شبهاتی که در خصوص برهان نظم مطرح‌شده است ر.ک: علل گرایش به مادیگری، استاد شهید مطهری (ره).

[2] ر.ک: آموزش عقاید، ص 50.

[3] در خصوص برهان امکان و وجوب و سایر براهین فلسفی دقیق ر.ک: تبیین ادله اثبات خدا، آیت‌الله جوادی آملی.

معنای نظم

معنای نظم

الف. مقدمه

در این مقاله و مقالات بعدی به تشریح «برهان نظم» پرداخته می‌شود. برهان نظم از چه مقدماتی تشکیل‌شده است و چگونه می‌توان به‌سادگی آن را درک نمود؟ این پرسش، پرسش کلی است که در این مقاله و مقالات بعدی به‌صورت کامل پاسخ داده خواهد شد. در این مقاله به مسئله جزئی‌تری می‌پردازیم که فهم آن قبل از ورود به برهان نظم ما را در شناخت بهتر این برهان یاری می‌کند. سؤال مدنظر این است: «نظم به چه معناست؟»

ب. معنای نظم

نظم عبارت است از «هماهنگی بین اجزای یک مجموعه برای رسیدن به یک هدف خاص».[1] طبق این تعریف نظم تنها درجایی صادق است که «مجموعه‌ای از اجزاء» وجود داشته باشند نظیر چند صندلی در یک کلاس و یا چند قطعه مکانیکی برای یک خودرو و یا چند دانه تسبیح و ... اگر رابطه‌این اجزاء به‌گونه‌ای تنظیم شود که هدف خاصی از این رابطه تأمین گردد ما مجموعه این اجزاء را «منظم» می‌نامیم؛ مثلاً اگر صندلی‌ها با ترتیبی خاص پشت سر هم و رو به تخته کلاس و بافاصله مناسبی که بتوان از بین آن‌ها عبور کرد و ... در یک کلاس قرار گیرند ما آن‌ها را منظم می‌شماریم زیرا هدف کلاس را ـ که عبارت است از قرار گرفتن دانش آموزان در مقابل تخته به‌صورت که همه دسترسی به تخته داشته باشند و بتوانند به‌راحتی بین صندلی‌ها حرکت کنند ـ تأمین می‌کنند. حال اگر همین صندلی‌ها روی یکدیگر انباشته شوند و جهت خاصی نداشته باشند و امکان عبور بین آن‌ها وجود نداشته باشد و ... طبعاً ما این وضعیت را «نامنظم» می‌دانیم.

نظم در مثال اجزای خودرو بیشتر خودنمائی می‌کند. رابطه‌این اجزاء به‌گونه‌ای منظم و هدفمند طراحی‌شده است که گاهی ممکن است باز کردن یک پیچ و یا قطع کردن یک اتصال موجب شود ماشین از حرکت بایستد. آری این اجزاء به‌گونه‌ای منظم کنار هم قرار داده‌شده‌اند تا هدف «حرکت خودرو همراه با امنیت» تأمین شود. اگر این اجزاء بدون هیچ رابطه‌ای صرفاً درون یک جعبه آهنین ریخته شوند هرگز هدف مذکور تأمین نمی‌شود و هرگز مجموعه این اجزاء «منظم» خوانده نمی‌شوند.

باید توجه نمود که نظم معنای یکسانی ندارد بلکه همراه با شدت و ضعف است یعنی گاهی یک مجموعه نسبت به مجموعه دیگر منظم‌تر می‌شود و این‌گونه نیست که نظم قابل شدت و ضعف نباشد.[2] در مثال اجزای خودرو به‌راحتی می‌توان دو خودرو را در نظر گرفت که درعین‌حالی که هر دو منظم هستند و تعریف نظم بر آن‌ها صدق می‌کند اما نظم یک خودرو به‌مراتب بیشتر از نظم دیگری است زیرا یکی از آن‌ها هدف مذکور را (حرکت خودرو همراه با امنیت) به‌مراتب بیشتر از دیگری تأمین می‌کند.

ج. نتیجه

نظم عبارت است از ترتیب و هماهنگی خاص بین اجزای بک مجموعه به‌گونه‌ای که آن اجزا بتوانند هدف خاصی را تأمین کنند. نظم معنائی تشکیکی دارد یعنی همراه با شدت و ضعف است به‌گونه‌ای که می‌توان اجزای یک مجموعه را منظم‌تر از اجزای مجموعه‌ای دیگر تصور نمود.

 



[1] الالهیات، ج 1، ص 57.

[2] برای مطالعه بیشتر ر.ک: مجموعه آثار شهید مطهری، ج 4.

ویژگی های دلیل ساده بر وجود خدا

ویژگی‌های دلیل ساده بر وجود خدا

الف. مقدمه

گذشت که با شکوفا شدن شناخت فطری، انسان از اعماق وجودش، وجود خدا را فریاد می‌کند و بدون نیاز به هیچ دلیلی قوی‌ترین باور به خدا را در درون خود نقش می‌بندد. در این مقاله و مقالات بعد، ازاین شناخت صرف‌نظر می‌کنیم و فرض می‌کنیم «ما فطرتاً باور به خدا نداریم» در این صورت ساده‌ترین استدلالی که می‌توان بر وجود خدا اقامه کرد کدام است؟

 ب. ویژگی‌های راه ساده

طبیعتاً راه ساده خداشناسی راهی است که:

اولا در دسترس همگان قرار دارد و استدلالی عمومی است؛ توضیح اینکه برخی استدلال‌های اثبات خدا سخت است و تنها برای عده‌ای خاص از مردم قابل‌درک و تصدیق است اما برخی دیگر وجود دارد که عمومی و همگانی است و تمام مردم در هر صنفی که باشند می‌توانند با آن ارتباط برقرار کنند.[1]

ثانیاً راه ساده اثبات خداشناسی مقدمات پیچیده‌ای نمی‌خواهد و کمی توجه می‌تواند انسان را در آن به وجود خدا برساند اما راه‌های پیچیده مشکل هستند و مقدمات فراوانی نیاز دارند و ای‌بسا لازم باشد یک شخص برای فهم این راه‌های پیچیده سالیان درازی را برای تحصیل یک علم صرف کند.

ثالثاً ممکن است این راه، به جهت سادگی که دارد، برای ذهن‌های پر از شبهه که اسیر اشکالات فراوان هستند کارآمد نباشد. آری هرکسی که بار بیشتری دارد برای به مقصد رساندن آن باید تلاش بیشتری نیز متحمل شود. اگر کسی بار سنگین شبهات را بر دوش خود حمل می‌کند باید به سراغ استدلال‌های دقیق‌تری که بر وجود خدا اقامه ‌شده است برود و طبعاً ایجاد ارتباط با این استدلال‌ها امری مشکل است و بدون به دست آوردن مقدمات لازم امکان‌پذیر نیست.[2]

فرق دلیل ساده خداشناسی در اینجا با ادله پیچیده اثبات خدا شبیه فرق بین جدول‌ضرب و حساب انتگرال است. فهم جدول‌ضرب عمومی است و همه مردم ـ حتی آن‌ها که تحصیلات کلاسیک ندارند ـ در زندگی روزمره خود از آن بهره می‌برند و مقدمات سنگینی برای فهم آن تحصیل نمی‌کنند. اساساً عموم مردم ذهن خود را درگیر معادلات سنگین ریاضی نمی‌کنند تا احتیاجی به فراتر از همین جدول‌ضرب ساده داشته باشند. متقابلاً فهم حساب انتگرال عمومی نیست و تنها به کار کسانی می‌آید که مدت قابل‌توجهی را برای تحصیل مقدمات علم ریاضی فراهم کرده باشند و با در دست داشتن آن مقدمات بتوانند به حل مسائل سنگین‌تر و پیچیده‌تر علم ریاضی بپردازند.

ج. نتیجه

راه ساده خداشناسی به‌صورت عمومی و همگانی و بدون نیاز به مقدمات فراوان و تحصیل علوم مختلف می‌تواند ذهن‌های خالی از شبهه را به‌راحتی به خداوند عالم که تدبیر نظام جهان را در دست دارد منتقل نماید.

 



[1] آموزش عقاید، ص 51.

[2] همان

عوامل تقویت شناخت فطری

عوامل تقویت شناخت فطری

الف. مقدمه

از مقالات قبل می‌توان نتیجه گرفت که هرچند شناخت فطری عمومی است و در تمام مرزهای زمانی و مکانی همراه با انسان است اما انسان‌ها در درجه بهره‌مندی از این شناخت به‌صورت مساوی نیستند بلکه طیف متفاوتی را تشکیل می‌دهند. برخی آن‌قدر در شناخت فطری خدا پیشتازند که زندگی خود را سرشار از اصول معنوی و اخلاق می‌کنند به‌گونه‌ای که می‌توان خداباوری را در تمام ساحت‌های زندگی آن‌ها مشاهده کرد و البته برخی دیگر در این شناخت ضعیف‌تر هستند و ای‌بسا در برخی شرایط به دلیل گرفتار شدن در عواملِ پنهان شدنِ شناخت فطری، به‌کلی از این شناخت غفلت نمایند. به‌هرروی در این مقاله به دنبال پاسخ به این سؤال مهم هستیم که چه عواملی بر تقویت و تشدید شناخت فطری وجود دارد.

ب. مهم‌ترین عوامل تقویت شناخت فطری

برای تقویت شناخت فطری عوامل متعددی را می‌توان برشمرد که مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از:

1) حضور انبیاء در جوامع انسانی: بدون شک وجود انبیا از مهم‌ترین عوامل شکوفای خداشناسی فطری است. پیامبران با ترویج اصول اخلاقی و انسانی و تعلیم تزکیه مردم بیش از هر عامل دیگری فطرت خفته انسان‌ها را بیدار می‌کنند. قرآن کریم بعثت پیامبر گرامی اسلام (ص) را منت الهی بر مردم می‌داند و حضور ایشان را مایه خروج مردم از گمراهی آشکار می‌شمارد.[1] آری اگر تعالیم انبیا نباشد به‌راستی مظاهر دنیای مادی انسان را در خود غرق می‌کند و شناخت فطری انسان رو به افول می‌رود.

ازآنچه بیان شد مشخص می‌شود که فایده انبیاء اختصاصی به مردم زمان ایشان ندارد بلکه آنچه نقش اصلی را ایفا می‌کند آموزه‌ها و تعالیم پیامبران الهی است که در هرزمانی موجبات شکوفای شناخت فطری انسان را فراهم می‌آورد.

2) عبادات شرعی و تزکیه‌ی نفس: گام بعدی پس از مواجهه با تعالیم انبیا عمل به این تعالیم است و الا صرف دانستن آن‌ها ای‌بسا موجب شکوفای خداشناسی فطری نگردد بلکه به جهت همراهی با برخی رذایل اخلاقی همچنان خداشناسی فطری در محاق باقی بماند. قرآن کریم می‌فرماید: «مانند آن‌هایی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز چنان کرد تا خود را فراموش کنند.»[2] آری اعراض از عبادت و فراموشی خدا تنها انسان را از خدا غافل نمی‌کند بلکه موجب فراموش‌شدن «من حقیقی» انسان که همان «عبد و بنده خدا» است نیز می‌شود.[3]

3) بررسی ادله اثبات خدا: چنانچه در مقالات پیشین نیز اشاره شد ادله اثبات خدا نقش بسیار مؤثری در آگاهانه شدن شناخت فطری و به فعلیت رسیدن آن دارند.[4] این ادله هم برای منکران وجود خدا سودمند هستند و هم برای کسانی که ایمانی ضعیف دارند و اعتقاد آنان آمیخته با درجه‌ای از شک و تردید و ابهام است. در ادامه این سلسله مقالات به بیان برخی از این براهین خواهیم پرداخت.

ج. نتیجه

عوامل متعددی می‌توانند شناخت فطری را در وجود انسان تقویت نمایند؛ «حضور انبیاء در جوامع انسانی» و درنتیجه نشر تعالیم ایشان، «عبادت شرعی و تزکیه نفس» و در حقیقت عمل به‌نظام ایدئولوژیک انبیاء و «بررسی ادله اثبات خدا» از مهم‌ترین این عوالم هستند.

 



[1] آل‌عمران: 164

[2] حشر: 19

[3] ر.ک: المیزان، ج 19، ص 219.

[4] جهت مطالعه در این خصوص ر.ک: تبیین ادله اثبات خدا، آیت الله جوادی آملی.

اهمیت استدلال به جهت رفع شبهات

اهمیت استدلال به جهت رفع شبهات

پیش‌تر گذشت که برخی عوامل باعث پنهان شدن خداشناسی فطری می‌شود. یکی از مهم‌ترین عامل از این عوامل «وجود شبهات» است. شک و شبهه هنگامی‌که در حالت ایستائی بماند و بجای رفع آن ای‌بسا روزبه‌روز قوی‌تر گردد به مقصدی جز ناآگاهانه شدن شناخت فطری و درنتیجه انکار وجود خدا نمی‌انجامد. در این مقاله با توجه به نکته بیان‌شده درصدد تبیین اهمیت اقامه استدلال بر وجود خدا هستیم و علاوه بر این می‌کوشیم در راستای تکمیل پیام مقاله قبل بر عدم منافات فطری بودن شناخت خدا و اقامه استدلال بر آن نیز تأکید ورزیم.

ب. کارکرد سلبی و ایجابی براهین اثبات خدا

به هر میزان که ادله اثبات وجود خدا قوی‌تر و محکم‌تر تقریر شوند، شک و شبهه در این باب کم‌رنگ‌تر می‌گردد. تلاش‌های مقدس فلاسفه و متکلمین در باب تقریر و تبیین این ادله شبیه پادزهری ارزشمند در قبال سم مهلک این دست شبهات و اشکالات هستند که ریشه آن‌ها را از اساس می‌خشکانند. این کارکرد براهین اثبات خدا در حقیقت کارکرد سلبی است که به زوال این شبهات می‌انجامد.

از منظری دیگر براهین مذکور کارکرد ایجابی نیز دارند، آن‌ها نه‌تنها شبهات را زایل می‌کنند بلکه شناخت فطری انسان‌های مبتلا به شبهه را نیز شکوفا می‌نمایند و سرمستی انسان غافلی را که به انکار خدا می‌پردازد به هوشیاری انسان عاقلی تبدیل می‌کنند که خاضعانه و خاشعانه در سایه شناخت فطری خداوند متعال باور به او را فریاد می‌کند.[1]

ج. کارکرد براهین مذکور برای غیر محقق

در بسیاری از موارد کارکرد ایجابی فوق برای خود محقق متصور نیست؛ او خود مؤمنی خاشع و باورمندی خاضع به وجود خداوند متعال است اما بااین‌همه با دقت تمام به تقریر این براهین همت می‌گمارد تا آن‌ها را به مبتلایان به شبهه عرضه کند و سرمستی آن‌ها را خاتمه بخشد و الا خود هرگز در این سرمستی به سر نمی‌برد. محقق در این موارد شبیه پزشکی عمل می‌کند که عمرش را برای کشف داروی بیماری خاصی صرف کرده است که هرگز خود به آن مبتلا نیست بلکه اصول انسانی و اخلاقی، به دلیل خلاصی بیماران از شر این بیماری، او را ملزم به این تلاش علمی و عملی نموده است.

د. نتیجه

اقامه برهان بر وجود خدا از طرفی اولا شک و شبهه‌های موجود در این باب را از بین می‌برد (کاربرد سلبی) و ثانیاً شناخت فطری ناآگاهانه انسان مبتلا به شبهه را آگاهانه[2] می‌گرداند (کاربرد ایجابی) و از طرفی دیگر، این براهین توسط غیر مبتلایان به شبهه نیز تقریر و تثبیت می‌شوند تا ایشان بتوانند مبتلایان به آن را از شر این شبهات نجات دهند.

 



[1] برای مطالعه بیشتر ر.ک: فطرت در قرآن، آیت الله جوادی آملی.

[2] در خصوص شناخت آگاهانه و ناآگاهانه ر.ک: خداشناسی در قرآن، آیت الله مصباح یزدی.

رابطه خداشناسی فطری و اقامه استدلال بر خدا

رابطه خداشناسی فطری و اقامه استدلال بر خدا

الف. مقدمه

در مقالات پیشین بیان شد که شناخت فطری بی‌نیاز از اقامه استدلال است و ازاین‌جهت شبیه شناخت‌های حسی ماست که در آن‌ها صرف مواجهه با شیء محسوس و به‌کارگیری حس کفایت می‌کند و نیازی به استدلال نیست. اینک سؤال این است: «حال که شناخت فطری، عمومی و همگانی و درعین‌حال بی‌نیاز از اقامه استدلال است اساساً چه دلیل بر اقامه استدلال بر وجود خدا وجود دارد؟» به چه دلیل متکلمین و فلاسفه، بخش قابل‌توجهی از تلاش علمی خود را معطوف به «اثبات وجود خدا» از طریق استدلال می‌کنند؟ چرا به‌جای اقامه این دلیل‌های خشک و ثقیل به شکوفای بیشتر خداشناسی فطری همت نمی‌گمارند؟ اساساً باوجود خداشناسی فطری چه نیازی به بحث‌های استدلالی در باب «اثبات وجود خدا» وجود دارد؟

ب. استدلال در خدمت شناخت فطری

برخی از افراد بوی مطبوع یا نامطبوع اطراف خود را انکار می‌کنند زیرا حس بویائی آن‌ها دچار مشکل است. برخی دیگر ممکن است اشیائی که در چندمتری آن‌ها قرارگرفته است را انکار کنند زیرا حس بینائی آنان ضعیف شده است به همین شکل عده‌ای دیگر وجود دارند که نرمی یا زبری شیء خاصی را انکار می‌کنند زیرا حس لامسه آنان تشخیص دقیقی ندارد و ... هر یک از من و شما با چنین افرادی مواجه شده‌ایم اما هرگز برای اینکه قضاوت آن‌ها را تصحیح کنیم نمی‌گوییم: «بو کن! ببین! لمس کن و ...» زیرا طبق فرض این جماعت در حواس خود دچار مشکل شده‌اند. در اینجا باید به‌جای بهره‌مندی از حس، پیشنهاد دیگری به آن‌ها داد و ایشان را از طریق دیگری به قضاوت صحیح رساند؛ مثلاً به شخصی که به جهت بینائی ضعیف رنگ خاصی را انکار می‌کند عینکی طبی می‌دهیم تا بتواند مانند انسان‌های دیگر آن رنگ را به‌وضوح مشاهده نماید. آری چاره کاره او صرف دیدن نیست بلکه «با عینک دیدن» است.[1]

در شناخت فطری نیز برخی عوامل باعث کم‌فروغی این شناخت می‌شوند. دقیقاً در اینجاست که باید با اقامه استدلال بر وجود خدا بر فروغ این شناخت افزود و آن را شکوفا نمود. آری کسی که با دقت‌های فلسفی پیچیده مثلاً توسط برهان صدیقین به اثبات خدا می‌پردازد درنهایت شناخت فطری خود را پرفروغ‌تر نموده است. کارکرد استدلال برای انسانی که خداشناسی فطری دارد شبیه کارکرد عینک است برای انسانی که بینائی فطری دارد. عینک ضعف بینائی را از بین می‌برد و آن را به دیدن واضح اشیاء نائل می‌کند در اینجا استدلال نیز ضعف شناخت فطری را از بین می‌برد و آن را به شکوفای تمام می‌رساند.[2]

ج. نتیجه

استدلال بر اثبات وجود خدا منافاتی با فطری بودن شناخت خدا ندارد زیرا این استدلال در خدمت همان شناخت فطری است و به‌واسطه آن شناخت فطری کامل‌تر و مستحکم‌تر می‌گردد و شناخت فطری به‌واسطه آن‌ها آگاهانه می‌گردد.

 



[1] ر.ک: آموزش عقاید، ص 45.

[2] ر.ک: بدایه المعارف الالهیه، ص 10.

عوامل پنهان شدن خداشناسی فطری

عوامل پنهان شدن خداشناسی فطری

الف. مقدمه

در مقاله قبل گذشت که برخی عوامل موجب می‌شوند تا فطرت خداشناسی انسان افول کند و انسانی که اعتقاد به خدا در خلقت او نهادینه‌شده است عملاً به انکار خدا بپردازد. شناخت این عوامل کمک شایانی در توجیه انکار خدا توسط ملحدین می‌نماید و درعین‌حال هشداری برای خداباوران است تا بافاصله از آن‌ها از شکوفای خداشناسی فطری بی‌بهره نشوند. در این مقاله مهم‌ترین علل از عوامل مذکور را بیان می‌نماییم.

ب. مهم‌ترین عوامل انکار خدا

1) محیط تربیت

انسانی که در جمعی موحد زندگی می‌کند با انسانی که در جمعی ملحد است تفاوت بسیار دارد؛ اولی در معرض شکوفای خداشناسی فطری و درنتیجه اعتراف به وجود خدا و دومی در معرض افول خداشناسی فطری و درنتیجه انکار خدا قرار دارد. تأکید بسیار زیاد آموزه‌های دینی بر مسئله محیط زندگی انسان و نیز لزوم هجرت از محیط‌های آلوده[1] و ... به همین دلیل است زیرا همراهی و همگامی با تفکرات مسموم، رفته‌رفته به مسمومیت فکری شخص می‌انجامد و درنهایت او را تبدیل به ملحدی تمام‌عیار می‌کند.

2) وجود شبهات

شک و شبهه هرچند عامل خوبی برای ارتقای سطح فکر و پیشرفت در حوزه باورهاست اما اگر به حال خود رها شود و شک روی شک انباشته شود، موجب پنهان شدن خداشناسی فطری می‌گردد. توجه فراوان آموزه‌های دینی[2] بر تفکر و تدبر و آزاداندیشی به همین دلیل است تا انسان در دام متعفن شبهات از حقیقت معطر خداشناسی و خداباوری فطری محروم نگردد.

3) غرق شدن در مادیات

غفلت از معنویات و غرقه شدن در بهره‌مندی‌های مادی از زندگی دنیا به‌تدریج انسان را نسبت به باورهای پایه و در رأس آن‌ها خداباوری غافل می‌کند. کسانی که در مسابقه ثروت‌اندوزی دنیا شرکت کرده‌اند و سرمست از تلاش برای پیروزی در این مسابقه هستند نه‌تنها ضرورتی برای اعتقاد به خدا نمی ببیند بلکه ای‌بسا این اعتقاد را مانع از اهداف خود می‌یابند و درنتیجه به مقابله با آن اقدام می‌کنند.

عوامل دیگری مثل وراثت، نسیان، دوستی با شیطان و ... نیز قابل‌ذکر هستند که به جهت اختصار از بیان آن‌ها صرف‌نظر می‌شود.[3]

ج. نتیجه

عوامل متعددی خداشناسی فطری انسان را در محاق می‌برد. بر انسان موحد لازم است برای شکوفای دائمی فطرت خداشناسی از این عوامل پرهیز کند. مهم‌ترین این عوامل عبارت‌اند از: محیط تربیت، وجود شبهات و غرق شدن در مادیات.

 



[1] نساء: 97.

[2] برای مطالعه در این خصوص ر.ک: تعلیم و تربیت در اسلام، استاد شهید مطهری.

[3] برای مطالعه بیشتر ر.ک: فطرت در قرآن، آیت الله جوادی آملی.

 

انکار خداشناسی فطری

انکار خداشناسی فطری

الف. مقدمه

در مقالات قبل گذشت که شناخت فطری اولا «بی‌نیاز از اقامه استدلال» و ثانیاً «شناختی همگانی» است. طبیعتاً این ادعا با سؤال مهمی مواجه می‌شود: اگر این‌گونه است پس به چه دلیل بسیاری از افراد، خداوند متعال را انکار می‌کنند و برای وجود او «طلب دلیل» می‌نمایند؟ آیا ایشان انسان نیستند؟! اگر انسان هستند و در خلقت انسان خداشناسی نهادینه‌شده است پس چگونه است که این جماعت به انکار خدا اقدام می‌کنند؟

این سؤال با نظر به ادامه آیه‌ای که در مقاله قبل بیان‌شده جدی‌تری می‌شود. در ادامه آیه آمده است: «لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّه؛ در خلقت خدا تبدیلی نیست.»[1] یعنی شناخت خدا در سرشت و خلقت انسان‌ها نهادینه‌شده است و این خلقت تغییرناپذیر است و همواره با انسان عجین است؛ بااین‌وجود چرا برخی انسان‌ها ـ و لو بسیار اندک ـ از این شناخت فطری بی‌بهره‌اند و عملاً به انکار خداوند متعال دست می‌زنند؟

ب. پوشش خداشناسی فطری

خداشناسی فطری مسئله‌ای همگانی و عام است و تغییر و تبدیلی در آن راه ندارد. هر جا «انسانی» باشد «خداشناسی فطری» نیز هست و این مسئله در آیه شریفه و روایات متعددی[2] مورد تأکید قرارگرفته است. آنچه در خصوص انکار خدا از برخی انسان‌ها دیده می‌شود به معنای «نبودن خداشناسی فطری» نیست بلکه به معنای «پوشش خداشناسی فطری» است. این مسئله فطری در انسان نابود و محو نمی‌شود بلکه به دلیل برخی از علت‌ها مخفی و پنهان می‌گردد.

به این مثال توجه کنید؛ قبلاً گذشت که انسان‌ها فطرتاً عاقل هستند و این فطرت عمومی است و کسی در آن تردید ندارد. اساس قوه تعقل امری است که انسان را از سایر حیوانات جدا می‌کند و منطق دانان به‌واسطه همین قوه، بین انسان و سایر موجودات زنده مرزبندی می‌کنند. بااین‌حال همه ما میدانیم انسانی که نعوذ بالله شراب می‌خورد و مست می‌شود دیگر عقل ندارد و احتمال انجام هر جنایتی توسط او وجود دارد! حال آیا خلقت «انسان مست» دستخوش تحریف گردیده و عقلی از اساس در سرشت او قرار داده نشده است؟ قطعاً پاسخ منفی است زیرا عقل انسان مست براثر شرابی که مصرف نموده است مخفی و پوشیده شده است نه اینکه از اساس محو و نابود گردیده باشد. به همین دلیل است که پس از اتمام مستی عقل نهان او آشکار می‌گردد و خلقت پنهان او نمایان شده و ای‌بسا از عملی که انجام داده است پشیمان می‌شود. برای اینکه عقل انسان مست به کار آید لازم نیست خلقت دوباره‌ای به او بخشید بلکه کافی است مانع از عقل او را برطرف کرد تا قوه عقل فطری او شکوفا گردد.

در خصوص «منکرین خدا» نیز همین روال جاری است؛ خداشناسی فطری ایشان محو و نابود نگردیده و نیاز به خلقتی جدید ندارند بلکه عواملی ـ مثل محیط و وراثت و شبهات و ... ـ باعث پنهان شدن این حقیقت فطری گردیده است. اگر این عوامل از بین بروند خداشناسی فطری همین انسان‌ها نیز شکوفا می‌شود و در مسئله باور به وجود خدا به سایر انسان‌ها ملحق خواهند شد.[3]

ج. نتیجه

همگانی بودن شناخت فطری خدا به معنای «اعتراف همگان به وجود خدا» نیست زیرا ممکن است برخی عواملی در زندگی انسان موجب پنهان شدن خداشناسی فطری و درنتیجه انکار وجود خدا گردند. زوال این عوامل موجب بازگشت انسان‌ها به جمع خداباوران و شکوفایی خداشناسی فطری می‌گردد.

 

 



[1] روم: 30

[2] ر.ک: تفسیر نمونه، ج 16، ص 428.

[3] برای مطالعه بیشتر ر.ک: فطرت در قرآن، آیت الله جوادی آملی.

خداشناسی فطری

خداشناسی فطری

الف. مقدمه

در مقالات قبل مختصری در خصوص این نکته که «هر مسئله‌ای نیازمند به اقامه دلیل نیست» سخن گفته و نکاتی را در باب غلبه اعتقاد به خدا در مرزهای زمانی و مکانی بیان کردیم. در این مقاله درصدد تبیین بیشتر «خداشناسی فطری» هستیم.

ب. شناخت فطری، شناخت همگانی

خداوند متعال می‌فرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها؛ پس روى خود را متوجّه دین خالص پروردگار كن! اين دین فطرتى است كه خداوند، انسان‌ها را بر آن آفريده است.»[1] در این آیه شریفه، به‌صراحت، دین ـ که محوری‌ترین مسئله آن اعتقاد به خدا است ـ امری فطری دانسته شده است. در اینجا توجه به چند نکته لازم است:

اولا فطرت به معنای «نوع خلقت» و «سرشت» است.[2] امر فطری امری است که در خلقت یک شیء نهادینه‌شده باشد برای مثال «تعقل و خردورزی» نیز امری فطری در انسان‌ها است یعنی انسان‌ها به‌گونه‌ای آفریده‌شده‌اند که توانائی «اندیشیدن» دارند و می‌توانند با به‌کارگیری قوه عقل در مسیر تفکر گام بردارند.

ثانیاً واژه «الناس» در آیه شریفه به معنای جمع است یعنی «تمامی مردمان» بنابراین مدعای آیه، ‌این است که همه انسان‌ها با سرشت دین‌داری خلق‌شده‌اند و این مسئله ـ نظیر برخی از استعدادها و ویژگی‌های فردی ـ اختصاص به صنفی از انسان‌ها ندارد بلکه در همه آن‌ها یافت می‌شود.[3]

ثالثاً تصدیق این مدعا در آیه شریفه با رجوع به تاریخ انسان‌ها آسان می‌شود. همان‌طور که در مقاله قبل بیان شد انسان‌ها از گذشته‌های دور همواره معتقد به وجود خدا بوده‌اند و باور به وجود خالق در سرشت آن‌ها نهادینه بود است. بسیاری برای این اعتقاد از جان شیرین خود گذشته‌اند و تلخی‌های فراوانی را به جان خریده و ضررهای دنیوی زیادی را چشیده‌اند. امروزه نیز باوجود تمام تلاش‌های گسترده برای رواج بی‌دینی و الحاد، همچنان اکثریت انسان‌ها به وجود خدا معترف‌اند و به‌راحتی به انکار حقیقت وجود خدا نمی‌پردازند.

ج. نتیجه

شناخت فطری خداوند متعال ـ به این معنا که انسان همان‌طور که عاقل خلق‌شده است خداشناس و خداباور نیز خلق‌شده است ـ شناختی عمومی و همگانی است که هم درآیات قرآن به آن اشاره‌شده است و هم به شهادت تاریخ در نوع انسان‌ها وجود داشته است.

 



[1] روم: 30

[2] المیزان، ج 16، ص 178.

[3] تفسیر نمونه، ج 16، ص 418.

دلایل عمومی بودن خداشناسی فطرت در تاریخ بشریت

دلایل عمومی بودن خداشناسی فطری در تاریخ بشریت

گذشت که بسیاری از مردم برای وجود خداوند متعال اقامه استدلال نمی‌کنند بلکه در طول تاریخ بشریت اکثریت انسان‌ها بدون استدلال عقلی خداباورند و به تعبیر رایج دارای «خداشناسی فطری» هستند. این ادعا ممکن است موردتردید یا انکار قرار گیرد و گفته شود «هیچ دلیلی بر رواج حداکثری اعتقاد به خدا در بین انسان‌ها در طول تاریخ وجود ندارد و این امر صرفاً یک ادعاست!» از همین روی در این مقاله می‌کوشیم با ارائه برخی از دلایل این ادعا را مقبول نماییم.

ب. خداباوری فرامرزی انسان

مرزهای تاریخی و جغرافیایی، ما را با انسان‌های تماماً بی‌اعتقاد به خدا و امر الوهی مواجه نمی‌کند؛ مقصود این است که بر هر نقطه‌ای از تاریخ (گذشته و حال) و مکان (شرق و غرب و ...) دست بگذاریم حس معنوی و خداباوری جریان غالب است و همواره انکار وجود خدا یک حرکت جنبی و حداقلی بوده است. دلیل این ادعا با توجه به نکات ذیل روشن می‌شود:

1) اعتراف تاریخ‌دانان: مورخین بر این باورند که بشر از زمانی که در این دنیا بوده است اعتقاد به امر الوهی داشته است. ويل دورانت مورخ معروف، پس از بیان برخی نمونه‌های بی‌دینی در تاریخ می‌نویسد: «نمونه‏هايى كه ذكر شد جزء «حالات نادر» است و اين اعتقاد كهن كه دين نمودى است كه عموم افراد بشر را شامل مى‏شود با حقيقت وفق مى‏دهد ...»[1] آثار حفاری که از گذشته دور بشر به‌دست‌آمده نیز این ادعا را تائید می‌کند.[2]

2) تحقیقات برخی روانشناسان: برخی روانشناسان معتقدند «حس مذهبی» یعنی ایمان به یک مبدأ قدسی فرا مادی در وجود همه انسان‌ها نهادینه‌شده است.[3] انسان‌ها در شرایط عادی تمایل بر کرنش و خضوع در قبال قدرت ماورائی دارند که پاسدار آن‌هاست و بر همه قدرت‌های مفروض فائق و پیروز است. این حس روانشناختانه عام، در خود ما نیز قابل‌پیگیری است؛ یعنی هر کس با رجوع به درون خودش می‌تواند به وجود این حس اعتراف کند.

3) پناه‌جوئی انسان در شداید: در سختی‌ها و مصیبت‌ها، انسان‌ها به منبع قدسی پناه می‌برند و بر این باور تکیه می‌کنند که هیچ مبدائی غیر از او نمی‌تواند آن‌ها را نجات بخشد. این مسئله صرف‌نظر از اینکه در برخی آیات قرآن[4] و روایات اسلامی[5] مورد تأکید قرارگرفته است درروش و سیره زندگانی افراد نیز قابل‌ملاحظه است همان‌طور که هر شخصی در زندگی فردی خود نیز تجاربی ازاین‌دست را کم‌وبیش داشته است.[6]

ج. نتیجه

مرزهای زمانی و مکانی موجب غلبه تفکر الحاد نمی‌شود بلکه در همه زمان‌ها و همه مکان‌ها خداباوری فطری در زندگانی انسان غلبه داشته است. این مسئله با اعتراف تاریخ‌دانان، تحقیقات برخی روانشناسان و نیز پناه‌جوئی انسان‌ها در شداید و سختی‌ها به قادر مطلق، قابل تائید است.

 



[1] تاريخ تمدن ج 1 ص 87 تا 89.

[2] همان، ص 156.

[3] تفسیر نمونه، ج 16، ص 426.

[4] عنکبوت: 65

[5] بحارالانوار، ج 3، ص 41

[6] ر.ک: بدایه المعارف الالهیه ص 8.

هر چیزی دلیل نمی خواهد

هر چیزی دلیل نمی‌خواهد!

الف. مقدمه

وقتی یک معادله دو مجهولی ریاضی در مقابل ما قرار گیرد بدون شک برای حل آن نیازمند به اقامه برهان و ارائه دلیل هستیم همین‌طور است حل بسیاری از مسائل علوم مختلف فلسفی و کلامی و ... اما بدون شک ما برای پاسخ به همه سؤال‌ها نیازی به «اقامه دلیل» نداریم؛ مثلاً اگر گل سرخ خوشبویی را در مقابل ما قرار دهند و بپرسند این چیست؟ چه رنگی دارد؟ چگونه عطری دارد؟ و ... تنها با نگاهی گذارا و استفاده‌ای محدود از حس بینائی و بویائی می‌توانیم به‌صورت کامل به این سؤالات پاسخ دهیم و هرگز در اینجا نیازمند اقامه دلیل نیستیم.

حال وقتی با سؤال «آیا خدا وجود دارد؟» مواجه می‌شویم مسئله چگونه است؟ آیا نیازمند به اقامه دلیل هستیم و این سؤال شبیه یک معادله ریاضی چند مجهولی است؟ و یا اینکه در وجود خدا شکی نیست[1] و نیازمند به اقامه دلیل نیستیم و به‌سادگی می‌توانیم به پاسخ دست‌یابیم و این سؤال شبیه به سؤال از رنگ و بوی یک گل است؟

ب. شناخت فطری خدا

اگر مطالعه میدانی کنیم و حال اکثریت مردم را چه در زمانه خودمان و چه درگذشته‌های نزدیک و دور و دورتر بررسی کنیم درمی‌یابیم که بسیاری از مردم در اعتقاد به «اصل وجود خدا» دلیلی اقامه نمی‌کنند بلکه بدون ارائه هیچ استدلال عقلی به‌صورت محکم و راسخ بر وجود خدا تأکید دارند. حالِ این دسته افراد بسیار شبیه همان شخصی است که گلی در مقابل او قرار داده‌اند و از رنگ و بوی آن سؤال می‌کنند. گویا شناخت خدا و اعتقاد به وجود او در «نوع خلقت» ما قرار داده‌شده است یعنی ما به‌گونه‌ای خلق‌شده‌ایم که «اعتقاد به وجود خدا» در ما نهادینه‌شده است همان‌طور که به‌گونه‌ای خلق‌شده‌ایم که «دیدن اشیاء و رنگ‌های پیرامون ما» در درون ما محقق گردیده است.[2]

ج. نتیجه

مسئله «وجود خدا» برای بسیاری از انسان‌ها در طول تاریخ نیازی به اقامه دلیل نداشته است و ایشان از اعماق وجود این باور تأکید دارند بدون اینکه برای آن تلاش فکری خاصی داشته باشند. چنین شناختی از خداوند متعال که همراه با نحوه خلقت ماست «شناخت فطری» نامیده می‌شود.[3]

در مقالات بعدی به‌صورت مفصل به زوایای بحث «شناخت فطری خدا» خواهیم پرداخت.

 



[1] ابراهیم: 10.

[2] در خصوص شناخت فطری خداوند متعال ر.ک فطرت در قرآن، آیت الله جوادی آملی.

[3] ر.ک: المیزان، ج 16، ص 178.

زندگی کافرانه سخت است

زندگی کافرانه سخت است!

الف. مقدمه

در مقابل سؤال‌های مقاله قبل سؤال‌های دیگری نیز قابل‌طرح است؛ آیا اگر اعتقاد به خدا را رها کنیم وزندگی ملحدانه‌ای در پیش بگیریم چه چیزی بر ما افزوده می‌شود؟ آیا عمر ما چند برابر می‌شود؟ آیا شوقی غیرقابل وصف و لذتی غیر قابل‌بیان نصیب ما می‌شود؟ آیا از شدت لذت از زندگی تنها به دلیل انکار خدا لحظه‌هایمان پر از اطمینان و آرامش می‌شود؟ پاسخ به این سؤالات روشن است و درعین‌حال می‌تواند ما را در یک تصمیم‌گیری جدی کمک شایان کند.

ب. تنگی و مشقت کمترین ثمره زندگی ملحدانه

خداوند متعال می‌فرماید: «مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً؛ هر کس از یاد من روی‌گردان شود، زندگی [سخت و] تنگی نصیب او خواهد شد.»[1] در این آیه شریفه نیز دو نکته قابل‌توجه است:

اولا «ضنک» در لغت به معنای مضیق بودن و تنگی است و آیه شریفه زندگی بدون یاد خدا را این‌چنین توصیف می‌کند؛[2] زندگانی تنگ و دشوار که همراه با حرص و طمع سیری‌ناپذیر هرگز روی آرامش نمی‌بیند حتی اگر بهره‌مند از امکانات رفاهی فراوان باشد. در مقابل این زندگانی، زندگانی مؤمنانه وسعتی مطلوب دارد و همراه با گوهر ایمان و قناعت و صبر و ... بهره‌مند از آرامش می‌گردد.

ثانیاً: «ان» از ادات تأکید است و برای از بین بردن شک و تردید به کار می‌رود. گویا آیه شریفه می‌خواهد خط بطلانی بر همه تردیدهایی بکشد که برای یاد خدا چنین ثمره‌ای باور ندارند. در عصر ما بحران معنویت و پوچ‌گرائی (نهیلیسم) که در میان بسیاری از فراموش کنندگان خدا وجود دارد در این تردید غوطه‌ور است.[3] به‌راستی بدون یاد خدا و اعتقاد به‌ روزجزا و سرگیری زندگی مؤمنانه، راهی جز پوچ‌گرائی برای ما باقی نمی‌ماند.

ج. نتیجه‌گیری

حال باید تصمیم بگیریم و ببینیم با اعتقاد به خدا چه چیزی به دست می‌آوریم و با انکار خدا چه بهره‌ای به چنگ می‌آوریم آنگاه عقل را قاضی کنیم و دریابیم که کدام مسیر عاقلانه‌تر است؟ انکار خدا وزندگی ملحدانه و یا پذیرش خدا وزندگی مؤمنانه؟

به‌راستی ـ همان‌طور که آیات قرآن به ما گوشزد می‌کنند ـ اگر اعتقاد به خدا وزندگی مؤمنانه باعث «آرامش» ما می‌شود و متقابلاً انکار خدا وزندگی ملحدانه سبب «تنگی و مشقت» می‌گردد چرا خویشتن را از گوهر ایمان به خدا محروم نماییم؟ آری باایمان به خدا نه‌تنها چیزی از کف ما نمی‌رود بلکه بزرگ‌ترین ثمره به دستمان می‌آید و با انکار خدا نه‌تنها چیزی به دست نمی‌آوریم بلکه بالاترین ضربه و ضرر بر ما وارد می‌شود.

 



[1] طه: 24

[2] المیزان، ج 14، ص 224.

[3] ر.ک: انسان در جستجوی معنا، ص 87.

زندگی مومنانه سخت نیست

زندگی مؤمنانه سخت نیست!

الف. مقدمه

آیا اگر با اعتقاد به وجود خدا زندگی کنیم عرصه زندگی بر ما تنگ می‌شود؟ آیا اگر به خاطر اعتقاد به خدا با برخی از تمایلات خود مقابله کنیم؛ هر چیزی را نبینیم، هر صدایی را نشنویم، هر قدمی را برنداریم و ... زندگی ما زندگی سخت و طاقت‌فرسایی خواهد شد؟ به‌راستی ثمره زندگی مؤمنانه چیست؟ چه گوهری قیمتی قابل‌توجهی از این زندگی نصیب ما می‌شود که بتواند تحمل بار تکلیف و انجام وظایف شرعی را بر ما آسان کند؟

ب. آرامش مهم‌ترین گوهر زندگی سعادتمندانه

اگر در زندگی مردم دقت کنیم تلاش‌های آن‌ها یا به خاطر کسب آسایش است یا برای به دست آوردن آرامش. آسایش را می‌خواهد تا ابزار بیشتری برای تأمین نیازهای زندگی در اختیار داشته باشند به همین دلیل به دنبال خانه و ماشین و ... هستند و نیز آرامش را می‌خواند برای اینکه با قلبی سرشار از اطمینان بتوانند روزگار را سپری کنند و از درهای روحی و رنجهای روانی در امان باشند. شکی نیست که آسایش بسیار مهم است اما آرامش به‌مراتب از آن مهم‌تر است زیرا اگر بیشترین رفاه مادی در اختیار ما باشد اما دچار قلبی مضطرب و روحی پردرد باشیم هیچ لذتی از این رفاه نخواهیم برد.

ج. حس آرامش برترین فایده زندگی مؤمنانه

خداوند متعال می‌فرماید: «اَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛ آگاه باشید که تنها با یاد خدا قلب‌ها به آرامش می‌رسد.»[1] دو نکته بسیار مهم در این آیه قابل‌بیان است:

اولا ابتدای آیه شریفه با واژه «اَلا» شروع می‌شود. این آیه در زبان عرب از «ادات تنبیه» است. کاربرد این ادات درجایی است که مخاطب نسبت بی‌کلام ما غفلت و تردید دارد؛ درواقع با گفتن این کلمه، او را متوجه این نکته می‌کنیم که مطلب بیان‌شده نیازمند به توجه زیادی است و همان مطلبی است که برای مخاطب در هاله ابهام بوده است. آری خداوند متعال می‌دانسته است که ما برای تأمین آرامش در زندگی سراغ عواملی غیر از «یاد خدا» هستیم و اینکه «یاد خدا موجب آرامش دل است» موردتردید و غفلت ماست.[2]

ثانیاً تعبیر «بذکر الله» بر «تطمئن القلوب» مقدم شده است و این تقدیم مفید معنای «حصر» است یعنی «تنها عامل آرامش یاد خداست و لا غیر!»[3] آری اگر گمان می‌کنید پول و ثروت و شهرت و موقعیت اجتماعی و ... آرامشمی آرد سخت در اشتباهید این‌همه اگر در کنار «یاد خدا» قرار نگیرند ثمره آرامش را به همراه نخواهند داشت و تنها با یاد خداست که این امور می‌توانند در زندگی آرام، همراه ما باشند. چه بسیارند افرادی که از امکانات مادی فوق بی‌بهره‌اند اما زندگی آن‌ها سرشار از احساس اطمینان و آرامش است چراکه «یاد خدا» در لحظه‌لحظه زندگی ایشان جاری است.

د. نتیجه

زندگی مؤمنانه هیچ منافاتی با کس آسایش ندارد و مؤمن می‌تواند با کسب روزی حلال بهترین وسایل رفاه مادی را برای خود تأمین کند اما آنچه ویژگی زندگی مؤمنانه است و دیگران از آن بی‌بهره‌اند «حس خوب آرامش» در کنار ایمان به خدای عالمیان است. این گوهر بی‌قیمت تنها در دل زندگی مؤمنانه یافت می‌شود و بس.

 



[1] رعد: 28

[2] ر.ک تفسیر نمونه، ج 10، ص 209 به بعد و تفسیر المیزان، ج 11، ص 353 به بعد.

[3] تفسیر نور، ج6، ص 233.

ترک هر خطر احتمالی عاقلانه نیست

ترک هر خطر احتمالی عاقلانه نیست!

الف. مقدمه

گذشت که ترک «خطرات احتمالی جبران‌ناپذیر» کاملاً عاقلانه است؛ مثلاً انسان هرگز بدون تجهیزات ایمنی کافی در جاده‌ای پر از برف یا در قله‌ای مرتفع و خطرناک پا نمی‌گذارد همان‌طور که خود را در معرض تماس و برخورد با انسانی که دارای بیماری عفونی واگیردار شدیدی است قرار نمی‌دهد و ... در تمام این موارد هرچند خطر یقینی نیست (مثلاً احتمال اینکه در جاده برفی آسیب نبیند یا بیماری مذکور را نگیرد و ... نیز وجود دارد) اما خود را در معرض آن قراردادن نیز عاقلانه نیست.

و نیز گذشت که «انکار خدا» یکی از همین خطرات است زیرا بسیار خطیر است و نتیجه «عذاب ابدی جهنمی» را در پی دارد؛ بنابراین عقل می‌گوید همان‌طور که از سایر «خطرات احتمالی جبران‌ناپذیر» دوری می‌کنیم باید از خطر موجود در انکار خدا نیز دوری‌کنیم و عملاً زندگی مؤمنانه همراه با اعتقاد به خدا را در پیش گیریم.

ب. اشکال

در همین‌جا ممکن است یک اشکال به ذهن برسد: آیا واقعاً انسان از تمام خطرات احتمالی پرهیز می‌کند؟ آیا مثلاً هواپیما سوار نمی‌شویم درحالی‌که احتمال سقوط و مرگ در آن وجود دارد؟ آیا برای تفریح ـ حتی با تجهیزات لازم ـ به طبیعت و کوه نمی‌رویم درحالی‌که احتمال حمله حیوانی وحشی، سقوط در دره‌ای هولناک، مبتلا شدن به بیماری خطرناک و ... بسیار برای ما وجود دارد؟ خوب که بنگریم می‌بینیم نه‌تنها انسان از تمام خطرات محتمل گریزان نیست بلکه در زندگی روزمره خود دائماً مشغول کارهایی است که خطرات احتمالی فراوانی در آن‌ها وجود دارد مثلاً همین‌الان که پشت صفحه کامپیوتر نشسته‌ایم و این مطلب را می‌خوانیم آیا احتمال زلزله و خراب شدن آوار بر سر ما و درنتیجه مرگ وجود ندارد؟ بنابراین انسان‌های عاقل تمام «خطرات احتمالی جبران‌ناپذیر» را ترک نمی‌کنند.[1]

ج. پاسخ

پاسخ به این اشکال این‌گونه است که پرهیز از «خطرات احتمالی جبران‌ناپذیر» دو گونه است:

برخی خطرات احتمالی «هزینه‌ای بالا» دارند یعنی کنار گذاشتن آن‌ها به اختلال در نظم زندگی طبیعی منجر می‌شود و انسان عملاً با ترک آن‌ها قادر بر زندگی کردن نیست. در مثال‌های که پیش‌تر بیان‌شده با چنین خطراتی مواجهیم؛ ترک سوارشدن بر هواپیما و ترک تفریح و ... به همین دو مثال ختم نمی‌شود بلکه باید هر فعالیتی را ترک نمود! زیرا در کنار هر کاری خطری در کمین ما وجود دارد تا جایی که حتی نفس کشیدن را به خاطر احتمال «وجود گازهای سمی خطرناک» باید کنار بگذاریم! روشن است که انسان‌های عاقل چنین خطرات محتملی را موردتوجه قرار نمی‌دهند زیرا ترتیب اثر دادن به آن‌ها به «عدم امکان زندگی» می‌انجامد.

در مقابل برخی خطرات احتمالی دیگر «هزینه بالا» ندارند و ترک کردن کارهایی که با آن‌ها همراه‌اند اختلالی در زندگی ما ایجاد نمی‌کند؛ مثلاً هیچ عاقلی اگر شنا بلد نباشد به امید یافتن تخته‌پاره‌ای در دریا خود را به دل دریا نمی‌اندازد! بلکه کنار ساحل می‌نشیند و البته اختلالی نیز در زندگی او رخ نمی‌دهد. اگر دقت کنیم خواهیم دید که روزانه بسیاری از امور را به خاطر همین خطرات احتمالی که هزینه بالائی ندارند ترک می‌کنیم.

حال باید دید ترک «انکار خدا» و متقابلاً اعتقاد به او وزندگی مؤمنانه از کدام قسم است؟ آیا با زندگی مؤمنانه نظم طبیعی حیات آدمی مخدوش شده امکان زندگی کردن از بین می رود؟! قطعاً پاسخ منفی است و بدون شک اعتقاد به خدا و دیندارانه زندگی کردن هرگز موجب حرج ما نمی‌شود و سختی و مشکلات طاقت‌فرسا برای ما نمی‌آفریند.[2]

د. نتیجه

کفر و انکار خدا را باید ترک کرد زیرا در انکار خداوند عالم اولا «خطر احتمالی جبران‌ناپذیر» (شقاوت ابدی در جهنم موعود) وجود دارد و ثانیاً ترک این انکار «هزینه بالائی» ندارد زیرا در زندگی مؤمنانه هرگز هرج و مشقتی وجود ندارد بلکه سرتاسر حس آرامش و امنیت بر چنین زندگی سایه می‌افکند. در این خصوص در مقاله بعد نکاتی بیان می‌شود.

 



[1] بدایه المعارف الالهیه، ص 4.

[2] ر.ک: المیزان، ج 14، ص 224.

برهان شرط بندی در عهد امام صادق

برهان شرط‌بندی در عهد امام صادق علیه‌السلام

الف. مقدمه

برهان پاسکال در قرن 17 میلادی از او صادر شد و اهمیت فراوانی در دنیای غرب پیدا کرد. برخی معتقدند او این برهان را از تعالیم اسلامی که از غزالی ـ فیلسوف پرآوازه مسلمان ـ آموخت دریافت نموده است و خود غزالی نیز این مطلب را از روایاتی که از امیر المومنین[1] و امام صادق علیهماالسلام دیده بود، برداشت نمود.[2]

درهرصورت چه پاسکال این مطلب را در منابع اسلامی دیده باشد یا ندیده باشد مسلم است که قرن‌ها قبل از او می‌توان نظیر این استدلال متین را در آموزه‌های اهل‌بیت عصمت و طهارت ملاحظه نمود. در ادامه سخن امام صادق علیه‌السلام در این خصوص را بیان می‌کنیم.

ب. امام صادق علیه‌السلام و برهان شرط‌بندی

ابن ابی العوجاء یکی از سرسخت‌ترین منکران خدا در عهد امام صادق است. دریکی از سال ها به مناسبت رسم عربی خود، در ایام حج، در مکه حاضر بود و همراه با رفیقش رفتار حاجیان را در سرزمین مکه «دیوانگی» محسوب می‌کرد و آن‌ها را مجنون می‌شمرد. در همین سفر با امام صادق برخورد نمود و این مسئله را برای حضرت بیان کرد، حضرت به او فرمود: «اگر این‌چنین باشد که تو می گوئی [و خدا و آخرتی وجود نداشته باشد] – که البته این‌چنین نیست – آنگاه هم ما و هم تو نجات خواهیم یافت؛ اما اگر آن‌چنان باشد که ما می‌گوییم [و خدا و سرای آخرت وجود داشته باشد] – که البته این‌چنین است – آنگاه ما نجات می‌یابیم اما تو هلاک می‌شوی.»[3]

بنابراین در فرض عدم وجود خدا خداپرست و کافر یکسان خواهند بود و هر دو بعد از سال‌های زندگی در دنیا، می‌میرند و نابود می‌شوند اما در فرض وجود خدا خداپرست و کافر یکسان نیستند و سعادت ابدی سهم خداپرست و شقاوت جاودانه سهم کافر است. حال بین این دو انتخاب کدام عاقلانه‌تر است؟ آیا عقل اجازه می‌دهد تا خود را درخطر کفر و انکار خدا قرار دهیم و مسیر عذاب جاودانه احتمالی را بپیماییم؟

ج. نتیجه

اگر نتوانستیم با دلیل و برهان وجود خدا را بپذیریم و اگر در سایه برخی شبهات ذره‌ای تردید در دل ما نسبت به خدا ایجاد شد بازهم عقل به ما اجازه انکار خدا وزندگی بدون ایمان را نمی‌دهد بلکه به ما امر می‌کند تا از خطر احتمالی شقاوت ابدی در جهان آخرت به سبب کفر و انکار خدا پرهیز کنیم و طریق زندگی مؤمنانه را در پیش گیریم زیرا تمام عاقلان از «خطرات احتمالی جبران‌ناپذیر» خود را محافظت می‌کنند.

 



[1] ر.ک: بحارالانوار، ج 75، ص 87.

[2] برهان شرط‌بندی، حسن‌یوسفیان، مجله نقد و نظر، ش 29 و 30

[3] اصول کافی، ج1، ص 78.

برهان قماربازان یا شرط بندی

برهان قماربازان یا شرط‌بندی

الف. مقدمه

گاهی در بازی قمار و در یک شرط‌بندی کار به‌جایی می‌رسد که تنها دو گزینه برای انتخاب در مقابل ما قرار می‌گیرد. حال فرض کنید ما قماربازی حرفه‌ای هستیم و وقتی خوب محاسبه می‌کنیم می‌بینیم گزینه یک بدون شک ما را پیروز می‌کند و گزینه دو به‌احتمال به شکستی سخت منجر می‌شود؛ در این‌چنین حالتی انتخاب عاقلانه کدام است؟ بدون شک عقل می‌گوید گزینه یک را برگزین و به‌هیچ‌وجه حتی به گزینه دو نزدیک نیز نشو و به‌قول‌معروف «ریسک نکن»!

در مقاله قبل بیان پاسکال را در خصوص عاقلانه بودن اعتقاد به خدا توضیح دادیم و در این مقاله درصدد تبیین بیشتر دیدگاه او هستیم. او برای اثبات خدا بیانی دارد و نام آن را «برهان شرط‌بندی» یا «قماربازان» می‌گذارد. پاسکال معتقد است تمامی انسان‌ها ـ چه بخواهند و چه نخواهند ـ در قماری این‌چنینی شرکت کرده‌اند و اگر بهره کافی از عقل داشته باشند انتخاب صحیحی انجام خواهند داد.[1]

ب. قمار همگانی

انسان‌ها بر دو قسم هستند: یا گزینه «وجود خدا» را انتخاب کرده‌اند و یا گزینه «عدم وجود خدا» را برگزیده‌اند؛ افراد کمی که در وجود خدا تردید می‌کنند و درنتیجه به هیچ دینی پایبند نمی‌شوند نیز در دسته دوم قرار دارند و عملاً منکر وجود خدا هستند. اینک سؤال این است: انتخاب کدام‌یک عاقلانه است؟ این انتخاب دقیقا شبیه انتخاب در بازی قمار است؛ آیا می‌توان هر دو انتخاب را مساوی دانست و به شانس تکیه کرد؟ پاسخ پاسکال منفی است و معتقد است باید به‌جای شانس از عقل بهره برد.

عقل در این قمار گزینه یکم (وجود خدا) را برمی‌گزیند زیرا انتخاب این گزینه بدون شک به پیروزی در این قمار می‌انجامد اما انتخاب گزینه دو احتمال شکست سختی را در پی دارد.

ج. پیروزی در اعتقاد به خدا

به‌راستی آیا اعتقاد به خدا و درنتیجه بهره‌مندی از یک زندگی پر از آرامش و تکیه دادن به یک موجودی که از همه قدرت‌ها برتری دارد انتخابی پیروزمندانه نیست؟[2] به‌راستی چه کسی از اعتقاد به خدا و درنتیجه تبعیت از دین به شکست رسیده است؟ آیا خوشبخت‌ترین انسان‌ها ـ حداقل به‌حسب توهم خود آن‌ها ـ اهل ایمان و دین‌داران معتقد به خدا نیستند؟ آیا معضل احساس پوچی و بی‌هدفی و هزاران بیماری روحی و روانی که گریبان بسیاری را گرفته است شامل حال مؤمن نیز می‌شود؟ پاسخ این سؤال‌ها روشن است و هر منصف بدون غرضی تصدیق می‌کند که انسان‌های مؤمن حتی اگر بهشتی در انتظارشان نباشد خوب زندگی می‌کنند و با آرامش از این دنیا رخت برمی‌بندند و این پیروزی پرقیمتی است که هرکسی از آن بهره ندارد.

د. احتمال شکست در انکار خدا

اما اگر خدا را انکار کنیم شکستی سخت در انتظار ماست. جهنمی ابدی که زبانه‌های آتش آن هیچ‌گاه به سردی نمی‌رسد[3] و عذابی جاودان که هزاران مرتبه پایین‌تر از آن از توان ما انسان‌های ضعیف بیرون است. این شکست به‌قدری خطرناک است که هیچ عاقلی حتی با احتمال به وجود آن و عدم یقین به آن نزدیکش نمی‌شود. انسان عاقل ریسک نمی‌کند و در مسیری که خطر فراوان در کمین اوست پا نمی‌گذارد.

ه. نتیجه

پاسکال معتقد است در این قمار همگانی عقل می‌گوید گزینه «وجود خدا» را برگزین و گزینه «عدم وجود خدا» را رها کن زیرا با اعتقاد به وجود خدا پیروزی قطعی نصیب تو می‌شود اما با انتخاب «عدم خدا» شکست احتمالی سختی در کمین تو می‌نشیند.[4]

 



[1] ر.ک: همان و دریای ایمان، ص 72.

[2] رعد: 28.

[3] ابراهیم: 29.

[4] جهان غیب و غیب جهان، ص 34.

اعتقاد به وجود خدا بدون استدلال

وجود خدا بدون استدلال!

الف. مقدمه

آیا می‌توان بدون استدلال بر وجود خدا به این مسئله اعتقاد پیدا کرد؟ ممکن است در ابتدا پاسخ به این سؤال به‌روشنی منفی باشد اما در این مقاله درصددیم تا پاسخ مثبت به این سؤال را از زبان یک ریاضی‌دان بیان نماییم.

بلز پاسکال ریاضی‌دانی مشهور است که به این سؤال پاسخ مثبت می‌دهد. وی به فراخور تخصص خود، هرچند روحیه‌ای استدلالی دارد اما درعین‌حال برای وجود خدا اقامه استدلال نمی‌کند و دربیانی معروف به «مصلحت‌اندیشی» به دفاع از معقولیت اعتقاد دینی می‌پردازد. در نگاه او اعتقاد به «وجود خدا» اعتقادی کاملاً مصلحت اندیشانه و درعین‌حال عاقلانه است و نیازی به اصل اثبات وجود او نیست.[1]

ب. تبیین نظریه پاسکال

به اعتقاد وی سه عنصر در معقولیت یک تصمیم دخالت دارند: «احتمال وقوع»، «سود محتمل» و «هزینه‌های انجام‌شده» مثلاً در یک فعالیت تجاری اگر املا 50 درصد احتمال سود وجود داشته باشد و ثانیاً سود به‌دست‌آمده بیست میلیون تومان باشد و درعین‌حال هزینه‌های انجام‌شده قریب به دو میلیون تومان باشد این تجارت کاملاً عاقلانه است هرچند استدلالی برای سوددهی یقینی آن وجود نداشته باشد.

وی معتقد است «اعتقاد به وجود خدا» با توجه به سه عنصر فوق کاملاً معقول است زیرا املا احتمال وجود و عدم آن مساوی است[2] (50 درصد)؛ ثانیاً سود محتمل در آن بی‌نهایت است یعنی همان زندگی جاودان اخروی؛ و ثالثاً هزینه‌ها در آن بالا است زیرا شخص معتقد، باید تمایلات نفسانی خود را کنترل کند و در تمام مدت زندگانی خود از بسیاری لذت‌ها دست بکشد اما درعین‌حال چون در این اعتقاد «سودی بی‌نهایت» محتمل است بنابراین اعتقاد کاملاً عاقلانه است.

ج. ناعاقلانه بودن اعتقاد به عدم وجود خدا

حال می‌توان همین سه عنصر را در «اعتقاد به عدم وجود خدا» نیز بررسی نمود. در این اعتقاد املا چنانچه گذشت احتمال وجود و عدم خدا مساوی است (50 درصد)؛ ثانیاً سود محتمل در آن محدود است یعنی بهره‌مندی آزاد از زندگی دنیا بدون هیچ قیدوبند، این بهره‌مندی هرچند جذاب باشد اما بدون شک محدود است و غالباً از یک‌عمر 80 ساله تجاوز نمی‌کند؛ ثالثاً هزینه‌ها در آن بالا نیست زیرا کنترل تمامی تمایلات نفسانی را در پی ندارد بلکه صرفاً در تن دادن به قانون رایج جامعه هر شخصی خلاصه می‌شود.

با دقت در این سه عنصر و مقایسه آن‌ها با عناصر موجود در مسئله «اعتقاد به وجود خدا» درمی‌یابیم که اعتقاد به وجود خدا به‌مراتب عاقلانه‌تر است زیرا مشتمل بر یک عنصر بی‌نهایت است به خلاف اعتقاد به عدم وجود خدا که چنین عنصری ندارد.[3]

ج. نتیجه

می‌توان دیدگاه پاسکال را در این جدول خلاصه نمود:[4]

فرض

احتمال

هزینه‌ها

ارزش محتمل

میزان امید

عاقلانه بودن ترجیح

وجود خدا

50%

زیاد

بی‌نهایت

بی‌نهایت

آری

عدم وجود خدا

50%

کم

محدود

محدود

خیر

 

 



[1] جستارهائی در کلام جدید، ص 132.

[2] این درصد واقعی نیست بلکه فرضی است همان‌طور که در صد احتمال عدم خدا نیز 50% نیست یعنی منکران خدا معمولاً تردیدی ضعیف در آن دارند که به این حد نمی‌رسد.

[3] ر.ک: برهان شرط‌بندی، حسن‌یوسفیان، مجله نقد و نظر، ش 29 و 30

[4] جستارهائی در کلام جدید، ص 134.

دینداری همراه با تردید در وجود خدا

دین‌داری همراه با تردید در وجود خدا!

الف. مقدمه

آیا برای دیندارانه زندگی کردن باید یقین به وجود خدا داشته باشیم؟ آیا اگر احتمال نبودن خدا در گوشه‌ای از ذهن ما خانه کرده باشد و تاکنون هر چه کوشیده‌ایم نتوانسته‌ایم این مهمان ناخوانده را از خانه بیرون کنیم می‌توانیم خط قرمزی دور دین‌داری بکشیم و تمامی مظاهر آن را از زندگی خود بیرون بریزیم؟ اصلاً آیا می‌شود همراه با تردید در وجود خدا برای آخرت کارکرد؟!

در نگاه ابتدائی پاسخ به همه این سؤال‌ها به «توصیه بر رها کردن دین‌داری» می‌انجامد یعنی اگر تردید در وجود خدا داشتیم دلیلی برای دیندارانه زندگی کردن و برای آخرت عمل نمودن باقی نمی‌ماند؛ اما نوشتار پیش رو این‌گونه گمان نمی‌کند و بر دین‌داری و آخرت‌گرائی حتی بدون یقین به وجود خدا و صرفاً باوجود احتمال وجود خدا تأکید دارد.

ب. ارزش احتمال تابع ارزش نتیجه احتمال

به مثال‌های ذیل توجه کنید: درصحنه اول کشاورزی را در نظر بگیرید که بذر می‌پاشد و تلاش مضاعف می‌کند به امید آنکه در فصل مناسب «برداشت محصول» نماید؛ اما به‌راستی او یقین به این امر نیز دارد؟ درصحنه دوم شخصی را که در بانک سپرده‌گذاری می‌کند به امید اینکه شاید از بین صدها هزار سپرده‌گذار «جایزه بانکی» نصیب او شود را در ذهن خود حاضر کنید؛ حقیقتاً این انسان عاقل، چند درصد احتمال برنده شدن می‌دهد؟

به‌سادگی پیداست که تمام افراد در مثال‌های فوق و مثال‌های متعدد دیگری که قابل‌طرح هستند و هرروزه در اطراف ما اتفاق می‌افتند، در یک خصوصیت مشترک هستند؛ هیچ یک از ایشان یقین به رسیدن به آرزوهای خود ندارند. آری نه کشاورز یقین به برداشت دارد زیرا ممکن است آفت‌ها و ده ها عامل دیگر او را از آرزوی خود محروم سازند؛ نه سپرده‌گذار چنین یقینی دارد زیرا سهم خود را تنها یک سهم در قبال صدها هزار نفر سپرده‌گذار می‌بیند و احتمال اینکه او پیروز این میدان باشد یک احتمال در بین صدها هزار احتمال است!

اینک آیا رفتار عملی این افراد را به خاطر یقینی نبودن آرزوهایشان «غیرعاقلانه» توصیف می‌کنیم؟ پاسخ منفی است و قطعاً عملکرد ایشان نه‌تنها کاملاً عاقلانه است بلکه ضروری و لازم است زیرا ارزش یک احتمال تابع دو عامل است «میزان احتمال» و «مقدار ارزش نتیجه احتمال»؛[1] در موارد فوق هرچند میزان احتمال اندک است اما ارزش محتمل بسیار قابل‌توجه است مقصود این است که هیچ‌یک از افراد فوق به‌صورت یقینی به آرزوهای خود نمی‌رسند و آرزوهای ایشان «اموری احتمالی» هستند اما این امور، اموری بسیار ارزشمند هستند که عقل اجازه رها کردن آن‌ها را نمی‌دهد بلکه با زبان بی‌زبانی از درون ایشان ندا می‌کند که: «اقدام به عمل بکن هرچند یقین به نتیجه نداری زیرا این نتیجه بسیار ارزشمند است و اگر از کف تو بیرون رود هیچ‌کس را غیر از خودت نباید سرزنش نمائی!» عقل کشاورز می‌گوید: «برداشت محصول، آب حیات زندگی اقتصادی توست؛ به خاطر این احتمالات آن را رها نکن!» و عقل سپرده‌گذار می‌گوید: «اگر تو شانس برنده شدن داشته باشی به‌سادگی سود کلانی به دست آورده‌ای پس‌ازاین مقدار اندک پول بگذر و آن را به بانک بسپار.»

آری در مثال‌های فوق هرچند در صد احتمال کار پایین است اما ارزش نتیجه آن (محتمل) بسیار قابل‌توجه است به همین روی این کارها کاملاً عقلی و ضروری قلمداد می‌شوند؛ بنابراین به‌صورت یک قاعده می‌توان گفت: «ارزش یک احتمال هم تابع درصد احتمال و هم تابع میزان ارزشمندی خود نتیجه احتمال است» دقت کنید!

ج. احتمال وجود خدا، احتمالی بسیار ارزشمند[2]

حال به اصل بحث بازمی‌گردیم؛ چند در صد احتمال وجود خدا را می‌دهیم؟ در بدبینانه‌ترین نگاه این احتمال 50 در صد است یعنی شخص در شک است و نسبت به وجود و عدم خدا قضاوت قطعی ندارد. آیا اگر این شخص دیندارانه زندگی کند و از محرمات دوری کرده و واجبات را به‌جا آورد، کار غیرعاقلانه‌ای کرده است؟ قطعاً جواب منفی است زیرا هرچند وجود خدا را «احتمالی» می‌پندارد اما نتیجه‌این احتمال آن‌قدر ارزشمند است که عقل، او را ملزم به رعایت اصول دین‌داری می‌کند. نتیجه‌این احتمال «سعادت ابدی در بهشت جاویدان» است[3] که با هیچ یک از منافع دنیوی نظیر برداشت محصول و برنده شدن در سپرده‌گذاری و ... قابل‌مقایسه نیست چراکه همه این فواید، محدود و زوال‌پذیرند اما بهره‌مندی از حیات ابدی در بهشت نتیجه‌ای ابدی و زوال‌ناپذیر است بنابراین عقل او در اینجا با قاطعیت تمام حکم به «ضرورت دین‌داری» می‌نماید.

در مقالات بعدی در این خصوص بیشتر سخن خواهیم گفت.

 



[1] ر.ک: آیت‌الله مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص 18

[2] ر.ک: آیت‌الله خرازی، بدایه المعارف الالهیه، ص 3

[3] سوره عنکبوت، آیه 58