معجزه 6

 مبارزه

تفاوت پنجم بین معجزه و کارهای خارق العاده بشری اینه که مخترع و ساحر و جادوگر و ... مبارز طلبی نمی کنند. یعنی اینطور نیست که بگن ما این کار رو کردیم و دیگه هیچ کس نمی تونه کاری شبیه به این بکنه. ضمن اینکه اختراع های جدید تر، مرتاضی های عجیب تر و سحر های تازه تر دلیلی بر این ادعا هست. همون طور که شاید روز اختراع تلویزیون بسیار عجیب و غریب به نظر می رسید. بعد از مدت ها نوبت به تلفن همراه رسید و الآن هیچکدوم از اینها شیء خارق العاده ای به حساب نمیان.

اما وقتی یک پیامبر معجزه ای می کنه دیگه هیچوقت کسی مثل اون رو نمی تونه انجام بده. برای مثال بعضی از پیامبران مرده زنده می کردند یا کور مادر زاد رو شفا می دادند و یا شتری از داخل کوه در آوردند و یا ماه رو نصف کردند و ....

این کارها و امثال این کار ها رو تا دنیا دنیاست کسی قدرت انجام دادنش رو نداره.[1]



[1] درس هایی از قرآن سال ۵۸ / معجزه پیامبران / صفحه۳

معجزه 5

معجزه

بحث ما توی تفاوت های بین معجزه و کارهای خارق العاده بشری رسید به تفاوت چهارم. سه تفاوت قبلی عبارت بودند از تمرینی، تحصیلی و تخصصی بودن.

تفاوت چهارم در نیته. پیامبر خدا معجزه می کنه برای تربیت و هدایت انسان ها، نه برای سرگرمی، اما ساحر و مخترع و مرتاض اگر کاری می کنند یا برای اینه که یه عده رو دور خودشون جمع کنند یا برای اینه که مشهور بشن یا برای اینکه درآمد کسب کنند و یا برای اینه که زندگی راحت تر بشه.البته همه مون خیلی خوب می دونیم که راحت تر شدن زندگی خیلی فرق داره با بهتر شدن آدم ها.[1]



[1] برنامه درس هایی از قرآن سال 58 / معجزه پیامبران / صفحه ۳

معجزه ۴

مرتاض

بحثمون رسیده بود به تفاوت های بین معجزه و کارهای خارق العاده بشری.

دو تا از این تفاوت ها (تمرینی و تحصیلی بودن) رو گفتیم.

اما تفاوت سوم: کار های خارق العاده بشری تخصصی اند. یعنی یک مرتاضی که تمرین کرده چهل روز نخوابه، اگر بهش گفته بشه به جای نخوابیدن مثلا چهل روز روی سرت بایست نمی تونه. یا اگر یک ساحر از توی کلاهش کبوتر در میاره، اگر بهش بگی حالا یه سوسک رو تبدیل به کبوتر کن، نمی تونه.

اما معجزه اینطور نیست. کسی که پیامبر شد و به اذن خدا تونست معجزه بکنه؛ هم ماه رو نصف می کنه، هم درخت رو از جاش تکون می ده، هم سنگریزه ها رو به حرف زدن در میاره، هم مرده رو زنده می کنه و ... .[1]



[1] برداشتی از « درس هایی از قرآن سال 58 / معجزات پیامبران / صفحه۳»

معجزه ۳

آموزش

بحث ما در تفاوت بین معجزه و کارهای خارق العاده بشری بود. گفتیم اولین تفاوت اینه که کارهای انبیا تمرینی نیست.

اما دومین تفاوت اینه که معجزه تحصیلی و یاد گرفتنی نیست.

آقایان مخترع و ساحر و مرتاض هر کدوم برای کارهایی که انجام دادند یا درس خوندند یا استاد دیدند و یا دوره گذروندند. اما پیامبر نیاز به هیچکدوم از اینها برای معجزه کردن نداره. چون معجزه قدرتی هست که خدا به پیامبر داده و چون این یک قدرت الهی هست و خدادادی، نیازی به یاد گرفتن نداره. یا شاید بهتر باشه اینطور بگیم که اصلا نمی شه معجزه رو یاد گرفت یا به کسی یاد داد.[1]



[1] درس هایی از قرآن سال 58 / معجزه پیامبران / صفحه3

معجزه ۲

سحر

اولین تفاوت بین معجزه و کارهای خارق العاده بشری اینه که معجزه تمرینی نیست، ولی کارهای دیگه تمرینی هستند.

برای مثال پهلوونی که الان یک ماشین باری بزرگ روی دستش بلند می کنه از وزنه های یک کیلویی شروع کرده و کم کم زیادش کرده تا به اینجا رسیده. اما وقتی به یه پیامبر می گن از دل کوه شتر در بیار نمی گه بذارید من یه کم تمرین کنم، اول یه مورچه در بیارم، بعد یه موش، بعد بزغاله تا برسم به یه شتر. چون پیامبر وصل به قدرت بی نهایت خداست و در همون لحظه بدون هیچ تمرینی معجزه رو انجام می ده.

ساحر و مرتاض ها هم برای کارهای خارق العاده ای که انجام می دن مدت ها زحمت کشیدند و تمرین کردند. اما همون طوری که گفته شد پیامبر برای انجام معجزه نیازی به تمرین نداره.[1]



[1] درسهایی از قرآن سال ۵۸ / معجزه پیامبران / صفحه۲

معجزه ۱

معجزه

انبیائی که از طرف خدا برای هدایت مردم مبعوث شدند هر کدوم معجزاتی داشتند که بیانگر ارتباط شون با خدا بود. معجزه به بیان خودمونی کاری هست که دیگران نمی تونند انجامش بدن و به همین دلیل بیانگر ارتباط نبی با خدا هست.[1]

اما اینجا یه سوال پیش میاد و اونم اینکه توی دنیا خیلی ها کارهایی می کنند که دیگران نمی تونند انجام بدن، یعنی همه این ها فرستاده خدا هستند؟

مثلا مخترع ها هر کدوم اختراعاتی کردند که بقیه مردم نتونستند انجام بدن، یا مرتاض ها ریاضت هایی می کشن مثل چند روز غذا نخوردن که بقیه مردم از انجام چنین کاری عاجزند و یا مثلا ساحر ها و جادوگرها هم همینطور.

در ادامه مطالب به برخی تفاوت های معجزه با کارهای خارق العاده بشری اشاره می کنیم.



[1] برنامه درس هایی از قرآن سال 58 / معجزه پیامبران / صفحه 2

نبوت، راه اعلام هدف

هدف

همه مون می دونیم که خدا ما رو آفریده. این رو هم می دونیم که خدا کار بیهوده و عبث انجام نمی ده، پس از آفرینش ما هدف داشته. هزاران دلیل می تونه برای خلقت ما وجود داشته باشه و ممکنه که ما، خودمون نتونیم به مقصود اصلی خداوند پی ببریم. در نتیجه خدا می خواسته هدفش رو از خلقت ما بهمون بگه تا ما توی مسیری که خودش خواسته زندگی کنیم. نبوت یعنی راه اعلام کردن این هدف.

در واقع خدا از طریق انبیا و رسل به ما اعلام کرده که برای چی ما رو آفریده؟[1] و ما چطور باید زندگی کنیم.



[1] سوره مبارکه بقره / آیه 213

نبوت ۸

پول

مسئله بعدی که باعث می شه به سمت قانون های الهی بریم و قانون گذاری مردم بی فایده باشه مسئله شک هست.

شک در خیلی چیزها وجود داره. اینکه این قانون گذار از کجا من رو شناخته؟ از کجا نیاز ها و سعادت من رو شناخته؟ تا چه حد شناختش درست بوده و ...

اما بر فرض که همه این شک و شبهه ها از بین بره باز هم یک شک خیلی مهم باقی می مونه و اون هم اینکه «از کجا معلوم قانونگذار به نفع خودش و اطرافیانش قانون گذاری نکرده باشه؟»

من وقتی خودم رو جای قانون گذار می ذارم می بینم ممکن هست که به نفع خودم قانون هایی را وضع کنم یا مثلا از کسی پولی بگیرم و به نفع اون قانونی رو وضع کنم. پس این احتمال در مورد قانون گذار دیگه منتفی نیست.

تا وقتی این شک ها وجود دارد قانون مردم برای مردم ارزش ندارد.[1]



[1] برداشتی از «درس هایی از قرآن سال ۵۸ / عدالت اجتماعی / صفحه۵»

نبوت 7

تقدس

بحث در مورد مشکلات فراوان قانون گذاری توسط بشر بود و اینکه قانون گذاری باید الهی باشه.

یکی دیگه از مشکلات قانون گذاری بشری اینه که اگر یک انسان قانون گذار شد، این قانون برای هیچکس دیگه ای مقدس نیست و شاید برای خیلی ها حتی قابل احترام هم نباشه. چرا؟ چون اون کسی که این قانون رو قرار داده یکی مثل خودم هست. اصلا اون کی باشه که بخواد برای من قانون بذاره؟

اما وقتی قانون از طرف خدا باشه حتما مقدس هم هست. چون علاوه بر این که مشکلاتی مثل نقص علم و غریزه و تهدید و ... رو نداره، خالق من هم هست. اون تمام زوایای وجودی من رو کاملا می شناسه و می دونه چی برام خوبه و چی برام بده. خدا دیگه یکی مثل من نیست که قانونش برای من مقدس نباشه.[1]



[1] برنامه درس هایی از قرآن 58 / عدالت اجتماعی / صفحه 4

نبوت ۶

تهدید

در رابطه با اینکه قانون های بشری رو خود بشر قرارداد بکنه یک مشکل دیگه هم علاوه بر همه مشکلات سابق (نقص علم،اشتباه، غرایز، نارسایی وجدان و ...) وجود داره. اونم اینه که خیلی اوقات برخی انسان های فرهیخته و عالم یک چیزی رو می فهمند ولی نمی تونن بیان بکنن.

مثلا زمان جشن های 2500 ساله، پزشک های می فهمیدند که شراب مضره؛ هم برای قلب و هم برای چشم و هم برای کبد و ... ولی اگر می گفتند هم زندونی می شدند و هم ممکن بود اعدام بشن. چون ضعیف تر از شاه بودند.

پس قانون باید از جایی وضع بشه که هیچ ضعفی توش وجود نداشته باشه تا هیچکس نتونه با تطمیع و یا تهدید حکمی رو که خودش دوست داره منتشر بکنه.[1]



[1] برنامه درس هایی از قرآن سال ۵۸ / عدالت اجتماعی / صفحه ۴ (نقل به مضمون)

نبوت ۵

تحت تعلیم

بحث در مطالب اخیر بر سر این بود که چه نیازی به انبیاء الهی داریم و چرا خودمون نباید برای زندگی خودمون قانون گذاری کنیم که چند تا دلیل رو گفتیم و توضیح دادیم

حالا یک سوال پرسیده می شه: اصلا قبول که علم ما ناقصه و اون قدری هم که علم داریم خالی از اشتباه نیست و غرایز هم روی تصمیم گیری هامون موثره. همه اینها قبول. ولی وجدان ما که دیگه مشکل نداره. هیچ لزومی نداره انبیاء الهی بیان. هر کس به وجدان خودش عمل کنه. هر کاری رو وجدانش خوب دونست انجام بده و هر کاری رو وجدانش بد می دونست انجام نده.

در جواب می گیم وجدان نارسایی داره. یعنی چی؟ یعنی آدم دفعه اولی که می خواد سیگار بکشه خیلی وجدانش با این سیگار سازگار نیست و ممکنم هست که بی خیال بشه و نکشه. اما می بینه اون یکی کشید، رفیقش کشید، فامیلش کشید، همکلاسی ش کشید. خلاصه اونقدر این سیگار براش تکرار می شه که کم کم با وجدانش سازگار می شه.

یا در مورد رانندگی دفعه اول که پشت فرمون می شینیم وجدانمون احتیاط رو می پسنده ولی وقتی همین کار بار ها و بار ها تکرار شد دیگه شروع می کنیم گاز دادن و سرعت رفتن و کلا خیلی چیزها هست که با تکرار وجدانمون نسبت بهش عوض می شه.[1]

پس با این حساب قانون های وجدانی هم نمی تونه جای انبیاء رو بگیره.



[1] درس هایی از قرآن سال ۵۸ / عدالت اجتماعی / صفحه ۳

نبوت 4

عصبانیت

صحبت بر سر این بود که چرا نیاز داریم پیامبران الهی بیان؟ دو دلیل گفتیم. اول اینکه علم ما ناقصه و دوم اینکه همین علم ناقص هم خیلی اوقات دچار خطا و اشتباه می شه.

سومین دلیل اینه که انسان به حدی تحت فشار طوفان غرایز قرار داره که گاهی اوقات این غریزه ها بر عقل غلبه پیدا می کنند. مثلا همه ما می دونیم که شیشه شکستن کار ناپسندیه ولی وقتی توی خونه عصبانی می شیم ممکنه بزنیم چند تا شیشه ها بشکنیم. یا وقتی غیضمون می گیره ممکنه پیراهن خودمون رو هم پاره کنیم؛ با اینکه همه می دونند این کار کار خوبی نیست. هیچ جنایتکاری نیست که جنایت و آدم کشی رو کار خداپسندانه ای بدونه و یا فکر کنه کار خوبیه. اما چون در مقابل پول یا انتقام یا ... غیره می گیره، این کار رو انجام می ده.[1]

با توجه به مسائلی که گفته شد بهتره قانون گذاری، الهی باشه تا این غرایز روی قوانین زندگی مون تاثیر نذاره.



[1] برنامه درس هایی از قرآن سال 58 / عدالت اجتماعی / صفحه 3

نبوت 3

اشتباه

بحث در مورد دلیل های ما برای نیاز به پیامبران بود. در مطلب قبل گفتیم دلیل اول این بود که ما به آینده علم نداریم و در نتیجه قانون گذاری رو نمی تونیم نسبت به آینده درست انجام بدیم.

دلیل دوم که مکمل دلیل اول هست اینه که این علم نداشتن ما به آینده علاوه بر اونی که گفتیم باعث می شه قانون های ما اشتباه از آب در بیاد. لذا می بینیم قانون هایی که بشر قرار داده هر از گاهی تغییر می کنه و یا حداقل تبصره هایی بهش اضافه می شه. همین موضوع باعث می شه تا مردم نسبت به قانون ها بدگمان بشن.

در حالی که اگر قانون گذار کسی باشه که نسبت به آینده علم داشته باشه و قانون هاش هم تغییر ناپذیر باشه و هیچ اشتباهی توشون وجود نداشته باشه و محکم و متقن باشه، چنین بهانه ای برای کسی وجود نخواهد داشت.[1]

بنابراین در این مورد هم بهتره که خدا و فرستادگانش قانون گذاری کنند تا چنین مشکلاتی به وجود نیاد.



[1] درس هایی از قرآن سال 58 / عدالت اجتماعی / صفحه3

نبوت 2

راه

یکی از دلایلی که انبیا به خاطر اون اومدند، بیان کردن قانون های الهی بود.

خب حالا چرا انبیاء باید قانون هامون رو بیان کنند؟ مگه ما خودمون عقل نداریم؟ خودمون دور هم جمع می شیم ببینیم چطور باید زندگی کنیم.

یک نکته خیلی مهم تو این موضوع اینه که علم ما ناقصه. اگر کسی که می خواد قانون بذاره از آینده اطلاع داشته باشه، می تونه قانون های بهتر و مفید تری رو وضع کنه. ولی ما از آینده اطلاع نداریم.

برای مثال بار ها و بار ها شده که ما خونه ای ساختیم و بعد همون خونه افتاده تو مسیر جاده و مجبور شدیم خرابش کنیم. یا مثلا اینکه ما غذاهای زیادی رو می خوریم که ممکنه بعد از مدت ها تازه بفهمیم برامون ضرر داشته.

این ها همه نقص علم ماست که خدا و فرستادگان خدا این نقص ها رو ندارند. پس اگر اونها قانونگذاری کنند، می تونن خیلی بهتر کارشون رو انجام بدن.[1]

در نوشته های بعدی در مورد دلایل دیگه ای که نیاز به انبیا داریم صحبت خواهیم کرد.



[1] برنامه درس هایی از قرآن سال ۵۸ / عدالت اجتماعی / صفحه۲

نبوت 1

نبی

بحث نبوت، بحث نیاز به رهبر آسمانی هست. رهبری که از طرف خدا اومده باشه و وظایف مربوط به خودش رو انجام بده. از قرآن هم اینطور استفاده می شه که هر امتی و هر گروهی یک نبی و یک رهبر آسمانی داشتند.[1]

حالا سوال اینجاست که اصلا ما چه نیازی به یک رهبر آسمانی داریم؟

اگر برای قانون گذاری هست، مگه خودمون عقل نداریم که یکی دیگه بیاد برامون قانون بذاره؟

اگر برای آموزش مسائل اخلاقی(ظلم و عدل و راست و دروغ و تهمت و غیبت و نظم و ...) هست، مگه خودمون این مسائل رو متوجه نمی شیم که یکی دیگه بیاد برامون بگه؟

مسائل مختلفی هست که باعث می شه با وجود اینکه ما هم عقل داریم و هم وجدان و هم تمدن باز هم نیاز به یک رهبر آسمانی داشته باشیم. در مباحث آینده یکی یکی این مسائل رو بررسی خواهیم کرد.



[1] سوره مبارکه یونس/ آیه 47

توحید در طبیعت

طبیعت

طبیعت بی هدف و بیهوده و بدون نظم نیست. همه اینها شاهدی بر توحیدی بودن نظام خلقته.

خیلی اوقات ما فکر می کنیم خیلی از مسائل توی طبیعت بیهوده است و ممکنه هدرشون بدیم. مثل برگی که زرد شده. اما همین برگ زرد خیلی خیلی مهمه. اونقدر که خدا توی قرآن ازش یاد کرده.[1] همین برگ زرد رو که ما بر می داریم می سوزونیم و هدرش می دیم، بهترین کود برای خود درخته. ولی ما  فکر می کنیم بی فایده است. یا مثلا زهر مار؛ فکر می کنیم چون انسان ها توسط زهر مار می میرند بنابراین چیز بد و بی فایده ایه، در حالی که هم این زهر برای خود مار خیلی مفیده و هم اگر درست ازش استفاده کنیم توی درمان خیلی از بیماری ها کمکمون می کنه.

یادمون باشه اگر توی طبیعت چیزی دیدیم که نفهمیدیم چرا خلق شده، سریع نگیم بی فایده است و به چه دردی می خوره و ...، یه کم بهش فکر کنیم شاید خدا حکمتی داشته که این رو آفریده.



[1] سوره مبارکه اعلی / آیه 5

توحید و رابطه آن با ولایت

قرائتی

قرآن چند جا پيغمبر را تهديد مى‏كند يك جا راجع به خدا، يك جا راجع به امام، راجع به توحيد مى‏گويد: «لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ»[1] اگر مشرك شوى عملت نابود مى‏شود، تهديد مى‏كند. راجع به امامت هم تهديد مى‏كند، تهديد امامت اين است‏ «وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» اگر على را معرفى نكنى، رسالت خدا را نرساندى يعنى كل اعمالت هيچ. از توحيد بگذرى پوچ، از امامت بگذرى پوچ. معلوم مى‏شود توحيد و امامت مرتبط است. حالا کم کم آدم مى‏فهمد چرا يك حديث داريم‏ «كَلِمَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِى»[2]  يك حديث داريم‏ «وَلَايَهُ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ حِصْنِى»[3] معلوم مى‏شود توحيد و ولايت يكى است.

حديث است‏ «كَلِمَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِى» حصن يعنى قلعه الهى، خداوند فرموده توحيد قلعه الهى است هركه در اين قلعه باشد بيمه است، بعد مى‏گويد «وَلَايَهُ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ حِصْنِى فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِى أَمِنَ مِنْ عَذَابِى» هر دو يكى است، خداوند هم در مورد توحيد مى‏گويد اگر مشرك شوى، شرك يعنى دست از توحيد بردارى عملت حبط مى‏شود، نابود مى‏شود، اگر امامت را هم نرسانى عملت نابود مى‏شود، خيلى مهم است.

امام مى‏فرمود اسلام آمريكايى، اسلام ناب. اسلام آمريكايى اسلامى است كه نماز مى‏خواند روزه مى‏گيرد، قرآن هم حفظ مى‏كند، مثل اينهايى كه آمدند كربلا، كربلا لشكر يزيد نماز هم مى‏خواندند، قرآن هم مى‏خواندند، امام حسين را هم كشتند. نمى‏شود انسان بگويد من خدا پرستم منتهى رهبرم رهبر آسمانى نيست.[4]



[1] (زمر/ 65)

[2] (بحارالانوار/ ج 49/ ص 126)

[3] (بحارالانوار/ ج 39/ ص 246)

[4] برنامه درسهايى از قرآن سال 84    غديردرقرآن    3     3 - رابطه توحيد با ولايت ..... ص : 2

توحید و آثار اعتقاد به آن

قرآن

اعتقاد به توحید با بیان های مختلفی تو قرآن اومده. مثلا «ایاک نعبد»[1]، «قل هوالله احد»[2] و ... و این اعتقاد آثاری داره.

اولا: وقتی کسی معتقد به توحید شد دیگه نباید بله قربان گوی دیگران باشه. شرق و غرب عالم هم که جمع بشن، کسی که معتقد به توحید باشه برای خدا کار می کنه و دیگران براش مهم نیستند. من که معتقدم به توحید باید خدا رو از خودم راضی کنم. حالا اگر مردم پشت سرم بد گفتند، خب بگن!

ثانیا: قرآن یه جای دیگه می فرماید : «خدایان پراکنده و متعدد بهترند یا خدای قدرتمند واحد؟»[3]. اگر مولا چند تا شد، راضی کردن همه شون هم چند برابر سخته. ولی وقتی خدا یکیه زودتر هم راضی می شه. همونطور که ما توی دعاهامون یکی از صفات خدا رو «سریع الرضا» می دونیم.



[1] سوره مبارکه حمد / آیه ۵

[2] سوره مبارکه توحید / آیه1

[3] سوره مبارکه یوسف / آیه ۳۹

توسل و توحید

والذین لا یدعون مع الله الها آخر

بعضی ها به آیه شریفه 25 سوره فرقان[1] استناد می کنند و می گن توسل کردن و درخواست کردن از هر کسی غیر از خدا (ائمه معصومین علیهم السلام) شرک محسوب می شه.

در جواب باید بگیم : آیه شریفه کسانی که همراه با الله، خدای دیگری رو می خوانند ملامت کرده. نه اینکه هر کسی رو صدا بزنند. بله، اگر کسی اعتقاد به خدا بودن امیرالمومنین و یا امام حسین علیهما السلام داشته باشه مشرک هست، اما اگر کسی این بزرگواران رو به عنوان ولی خدا و آبرودار درگاه خدا صدا بزنه چی؟

ضمن اینکه در آیه ای دیگه اومده که :« برای نزدیک شدن به خدا وسیله ای بجویید»[2]؛ و این وسیله هر چیزی که باشه قطعا غیر خداست.

با این حساب توسل کردن به ائمه معصومین به عنوان وسیله نزدیک شدن به خدا و ولی خدا نه تنها اشکالی نداره، بلکه می تونه یکی از دستورات خدا باشه.



[1] والذین لا یدعون مع الله الها آخر و ...

[2] سوره مبارکه مائده / آیه 25

توحید ربوبی در قرآن

قرآن

کلمه «رب» تو قرآن زیاد تکرار شده: «رب العالمین»[1]، «رب العرش العظیم»[2]، «رب السماوات و الارض»[3]، «رب آبائکم الاولین»[4]،« رب المشرق و المغرب»[5] و ... نمونه هایی از کلمه رب تو قرآن هست. بگذریم از اینکه برخی از همین ها هم توی قرآن تکرار شده.

در جای دیگری از قرآن هم اومده که خداوند یکتاست.[6]

از این دو مطلب می تونیم به این نکته برسیم که رب و پروردگار همه اون چیزهایی که در بالا گفته شد یکی هست. نه مثل اعتقادات برخی از گذشتگان که معتقد بودند هر پدیده ای خدایی داره. مثل خدای باران، خدای باد، خدای خورشید و ...

در واقع قرآن بیان می کنه که پروردگار همه جهانیان همون پروردگار آسمان ها و زمین و همون پروردگار پدران گذشته ما و همون پرودرگار مشرق و مغرب و همون پروردگار عرش بزرگ هست.



[1] سوره مبارکه حمد / آیه 2

[2] سوره مبارکه توبه / آیه 129

[3] سوره مبارکه رعد / آیه 16

[4] سوره مبارکه شعراء / آیه 26

[5] سوره مبارکه شعراء / آیه 28

[6] سوره مبارکه توحید / آیه 1 (البته به این مضمون آیات زیادی در قرآن داریم برای مثال سوره مبارکه یوسف آیه 39)

توسل با توحید منافات ندارد؟

توسل

بعضی ها می گن توسل به هر کس و هر چیزی غیر از خدا شرکه. توسل به امامان معصوم شرکه. یا حسین و یابن الحسن گفتن شرکه. اما ما می گیم: ضمن اینکه همه کاره خداست منافاتی نداره که چیز دیگه ای هم واسطه باشه و این موضوع توی قرآن هم اومده. همه مون می دونیم که مدبر همه هستی خداست. اما همین خدا به فرشته ها گفته «فالمدبرات امرا»[1]. یا اینکه قطعا شفا دست خداست و شفا دهنده اصلی هم خداست. اما همین خدا تو قرآن فرموده که توی عسل هم شفا قرار داده.[2]

با این توضیحات متوجه می شیم که با وجود همه کاره بودن خدا منافاتی نداره که واسطه هایی هم وجود داشته باشه.



[1] سوره مبارکه نازعات / آیه5

[2] سوره مبارکه شعراء / آیه 80

چرا این همه سبحان الله

سبحان الله

تو دین ما بین همه اذکار «سبحان الله» خیلی زیاده. هم تو قرآن که بیش از 10 بار کلمه «سبح» اومده و هم تو نماز که ذکر رکوع و سجوده و توی تسبیحات اربعه هم گفته می شه.

شاید بشه دلیلش رو اینطور گفت که همه دین ما به همین کلمه «سبحان الله» برمی گرده. برای مثال یکی از اصول دین ما «توحید»ه. خب توحید یعنی اینکه خدا منزه از اینه که براش شریک قرار داده بشه و این موضوع توی آیات قرآن هم اومده[1].

نبوت هم که دومین اصل دین هست همینطور. یعنی خدا منزه از اینه که مردم رو خلق کنه ولی براشون پیامبری نفرسته[2].

معاد رو هم میشه همینطور بیان کرد. یعنی خدا منزه از اینه که مردم و دنیا رو خلق کنه ولی جایی برای حساب و کتاب و پاداش و جزا قرار نده.

و به این ترتیب همه مباحث اصلی دین رو می شه به همین کلمه «سبحان الله» برگردوند.



[1] سوره مبارکه طور / آیه 43

[2] سوره مبارکه انعام / آیه ۹۱

تفاوت اله و الله در کلمه توحید

لا اله الا الله

در کلمه توحید و در شعار دین اسلام می گوییم: «لا اله الا الله».

سوال اینجاست که این «اله» با آن «الله» چه فرقی می کنه؟

«الله» رو که همه می دونیم، جامع ترین و کامل ترین نام خداوند متعال هست.یعنی همون خدایی که علم مطلق و قدرت مطلق و حیات مطلق داره و شریکی نداره و ...

اما «اله» به هر چیز معبود و دلربا گفته می شه. اگر کسی بتی رو دوست داشته باشه، اون بت اله اون شخص می شه، ممکنه بعضی ها هوی هوس شون اله شون باشه و ممکنه بعضی های دیگه هم لباس شون ، ماشین شون، علم شون و ... اله شون باشه. در واقع اله لزوما خدا نیست. بلکه اون چیزیه که شخص دوستش داره و بهش عشق می ورزه.[1]

وقتی می گیم «لا اله الا الله» یعنی هیچکدوم از این دوست داشتن ها حقیقی نیستند مگر خدا و باید مراقب باشیم یه وقت اینها جای خدا رو نگیرند.



[1] برنامه درس هایی از قرآن سال 75 / اسلام ناب / صفحه 1 (نقل به مضمون)

لا اله الا الله حصنی

لا اله الا الله

در روایت داریم کلمه توحید (لا اله الا الله) دژ محکم خداوند است.[1] خب این یعنی چه؟

قلعه جاییه که دیوار ضخیم و محکم و در درست و حسابی داره. معمولا وقت جنگ هم یکی از امن ترین جاها قلعه است. کسی که می خواد از دین و ایمان خودش محافظت کنه باید به این جمله لا اله الا الله ایمان قلبی بیاره. در واقع وارد شدن به این قلعه (ایمان به این جمله) دین انسان رو حفظ می کنه.

دقیقا همون طور که اگر گوشت رو داخل فریزر بذاری سالم می مونه، ولی اگر همینطوری بیرون بذاری خراب می شه.

حالا شرط اینکه این دژ از ما و دین ما محافظت کنه ایمان به امام حاضر هست. (که در ادامه حدیث اومده)، همون طور که شرط سالم موندن گوشت توی فریزر اینه که فریزر به برق متصل باشه.

در واقع همون طور که اگر فریزر به برق نباشه گوشت توش خراب می شه، کسی که ایمان به «لا اله الا الله» داشته باشه اما امام زنده و و حاضرش رو قبول نداشته باشه هم دینش سالم نمی مونه.



[1] کشف الغمه / جلد2 / صفحه 308

معنای توحید + چند مثال

پسر نوح

معنای توحید اینه که انسان فقط به خدا تکیه کنه. اگه کسی به غیر از خدا تکیه داشته باشه، این شرکه. در قرآن بارها و بار ها کلمات «من دون الله»[1] و «من دونه»[2] اومده.

تو داستان حضرت نوح وقتی حضرت نوح به پسرش می گه ایمان بیار تا خدا تو رو غرق نکنه؛ پسرش می گه: ایمان نمیآرم. وقتی ببینم خدا می خواد منو غرق کنه به کوه پناه می برم.

یعنی در مقابل خدا، کوه رو قرار می ده و به همین دلیل ما این کارش رو شرک می دونیم

البته این موضوع فقط مربوط به پسر حضرت نوح نمی شه. ممکنه ماها وقتی می خوایم همسر انتخاب کنیم زیبایی ش برامون مهم تر از دینش و رضایت خدا باشه. یا ممکنه وقتی داریم شغل انتخاب می کنیم، حقوقش برامون مهم تر از این باشه که ببینیم این شغل چقدر خدایی هست یا نیست.



[1] سوره مبارکه بقره / آیه 165 (البته این کلمه حدود 70 بار در قرآن ذکر شده است)

[2] سوره مبارکه یوسف / آیه 40 (البته این کلمه بیش از 30 بار در قرآن ذکر شده است)

توحید در قانون

قانون

جنگ‏ هايى كه مى‏شه، اختلاف‏ هايى كه پيش میاد و ريشه‏ ى اختلاف‏ ها و تمام درگيرى‏ ها بر اساس شركه. قانون دو تا مى‏شه، با هم دعوا مى‏كنند. اما قانون خدا كه شد دعوا هم نمى‏كنند. من مى‏خوام بگم: من درست مى‏گم. شما مى‏خواى بگى: من درست مى‏گم، چون من، منم و تو، تویى، دو تا شديم دعوا مى‏شه. اما اگه من، من بودن خودم رو كنار بگذارم و تو، تو بودن خودت رو كنار بگذارى و هر دو تسليم حق بشيم، حق يكیه و دعواها مى‏خوابه. ريشه‏ ى همه‏ ى فتنه ‏ها شركه. دواى همه‏ ى فتنه‏ ها توحيد. اگر توحيد انسان كامل باشه و براى خدا كار بكنه، مردم استقبال بكنند يا نكنند، قهر نمى‏كنه و عقده‏ اى هم نمى‏شه.[1]



[1] برنامه درسهايى از قرآن سال 61    احكام،اخلاق،عقايد2 ص : 4

قصص قرآن و بندگی خدا

قصص قرآنی

همونطور که می دونید داستان های قرآن همگی واقعی هستند و هیچکدام داستان های تخیلی نیست.

ما اکثر اوقات هر داستانی رو (چه قرآن و چه غیر قرآنی) تنهایی می خونیم و ازش نتیجه می گیریم. اما توی این نوشته می خوام یک نتیجه کلی از چندین داستان قرآنی رو بیان کنم.

در یکی از داستان ها قرآن می فرماید: برادرای قوی یوسف می خواستند اونو تو چاه بندازند تا همونجا بمونه، ولی ما یوسف رو نجات دادیم و اونو عزیز مصر کردیم.[1]

یکی دیگه از داستان های قرآن می فرماید: ارتش قوی فیل سوار می خواست کعبه رو خراب کنه. اما ما با پرندگانی سنگ به دست جلوی این کار رو گرفتیم.[2]

در داستان دیگه ای قرآن می فرماید: حضرت یونس رو از درون دریا و از درون شکم نهنگ نجات دادیم.[3]

و در داستان دیگه ای هم قرآن می فرماید: فرعون را با همه قدرت نابود کردیم. همان کسی که هر کاری می خواست می کرد و حتی ادعای خدایی هم کرد.[4]

خیلی راحت با یک نگاه گذرا به این داستان ها در کنار هم می تونیم بفهمیم خدا همه این داستان ها رو گفته تا می بفهمیم به غیر از قدرت های مادی و دنیوی قدرت دیگه ای هم وجود داره. در واقع قرآن داره حتی با این داستان ها ما رو دعوت به بندگی خدا می کنه.



[1] سوره مبارکه یوسف / آیات 4 تا 56

[2] سوره مبارکه فیل / آیات 1 تا 5

[3] سوره مبارکه صافات /آیات 139 تا 145

[4] سوره مبارکه نازعات / آیات 17 تا 25

هماهنگی

هماهنگی

فرض کن به 3 تا نقاش سفارش می دیم که سه تا نقاشی برامون بکشند. اولی سر خروس، دومی شکم خروس و سومی پای خروس. بعد از آماده شدن نقاشی ها می ریم و نقاشی ها رو می گیریم. به نظر شما این ۳ تا نقاشی با هم هماهنگ هستند؟ جسمشون، اندازه شون، رنگشون و بقیه خصوصیاتشون به هم می خورن؟ باید بگیم احتمالی اینکه این نقاشی ها با هم هماهنگ باشند تقریبا نزدیک به صفر هست. و اگر تعداد نقاشی ها و نقاش ها بیشتر بشه این احتمال به صفر نزدیکتر می شه.

اما توی جهان همه چیز با هم هماهنگ هست. شیر مادر با به دنیا اومدن نوزاد هماهنگه. امواج صوتی با گوش ما هماهنگه. نور با چشم ما هماهنگه. همه اعضای چرخه تولید از خورشید و دریاها گرفته تا ابر و درخت و حیوانات با هم هماهنگ هستند. غذا ها با معده ما هماهنگ هستند. و هر چه بیشتر نگاه می کنیم می بینیم این هماهنگی ها محدود نیستند و تا بینهایت ادامه دارند.

همین هماهنگی ثابت می کنه که خالق همه این مخلوقات یکی هست.[1]



[1] برنامه درس هایی از قرآن سال 58 / دلایل توحید / صفحه 5

پیامبران، دلیل توحید هستند

توحید

ما پیامبران زیادی رو می شناسیم. بعضی ها رو از طریق تاریخ و برخی دیگر رو از طریق قرآن. این پیامبران گاهی آموزه های مختلفی داشتند. اما همه این پیامبران مختلف در بعضی مسائل با هم مشترک بودند. یکی از اون مسائل، خود خدا و صفاتش هست. از حضرت آدم گرفته، تا حضرت نوح و حضرت ابراهیم و حضرت موسی و حضرت عیسی و در نهایت حضرت محمد (صلی الله علیهم اجمعین) صفات واحدی برای خدا ذکر کردند. از جمله قدرت مطلق، علم مطلق، حیات مطلق، یکتا بودن و ...

تا اینجا همه چیز بیانگر اینه که فقط یک خدا این عالم رو خلق کرده.

حالا اگر قرار باشه خدای دیگه ای هم وجود داشته باشه، باید اون هم پیامبران خودش رو بفرسته و نشانه های قدرتش رو به ما نشون بده[1]، در حالیکه ما هیچ جا چنین چیزی رو سراغ نداریم.



[1] نهج البلاغه / نامه 31

عهدی که با خدا بستیم

سقوط

اگه یه جایی گیر کنم که هیچ کاری از دستم بر نیاد، چه اتفاقی می افته؟

مثلا اگر هواپیمایی که توش نشستم، داره سقوط می کنه. اون لحظه به چی فکر می کنم؟ یا توی یه مرداب گیر افتادم و کسی نیست که دستم رو بگیره و هر چی دست و پا می زنم پایین تر می رم! یا اینکه توی یک غار، معدن و یا زیر آوار یا هر محیط دیگه ای گیر کردم و هیچکس صدام رو نمی شنوه.

فرق نمی کنه چه دینی داشته باشم. یا اصلا دین داشته باشم یا نه.

یه لحظه سکوت. هیچ صدایی نیست. احساس عجیبی دارم. یه چیزی داره بهم امید می ده که ممکنه زنده بمونم. یه قدرتی هست که می تونه کمکم کنه.

این همون اعتقاد به خدایی هست که توی فطرت همه ما گذاشته شده.[1] و دلیلش هم همون عهدی هست که ما توی عالم ذر به خدا دادیم و خدا بودنش رو قبول کردیم.[2]



[1] سوره مبارکه روم / آیه 30

[2] سوره مبارکه اعراف / آیه 172